خويش را قرين عزت و افتخار و جاويدانی سازند ، اين دو قرن ، دو قرنخروش و نشاط و جنبش و نغمه و سخن است . در اين دو قرن بود كه ايرانيان با يك ايدئولوژی جهانی و انسانی فوقنژادی آشنا شدند ، حقايقش را به عنوان حقايقی آسمانی و مافوق زمان ومكان پذيرفتند و زبانش را به عنوان زبانی بينالمللی اسلامی كه به هيچ قومخاص تعلق ندارد و تنها زبان يك مسلك است از آن خود دانسته و بر زبانقومی و نژادی خويش مقدم شمردند . عجبا ! میگويند ( در طی اين دو قرن زبان ايرانی خاموشی گزيده بود وايرانی سخن خويش جز بر زبان شمشير نمیگفت ) . من حقيقتا معنی اين سخن را نمیفهمم ! آيا زبان علمی زبان نيست ؟ !آيا زبان ادبی زبان نيست ؟ آيا شاهكار ادبی سيبويه كه در فن خود همطراز المجسطی بطلميوس و منطقارسطو در فن خودشان ، به شمار میرود جز در اين دو قرن آفريده شده است ؟! آيا ادب الكاتب ابن قتيبه كه آن نيز در فن خود يك شاهكار است محصولاين دو قرن نيست ؟ ! آيا شاهكار ادبی آفريدن مربوط به زبان نيست ؟خواهند گفت : اينها هر چه هست به زبان عربی است جواب اين است :مگر كسی ايرانيان را مجبور كرده بود كه به زبان عربی شاهكار خلق كنند ؟اصلامگر ممكن است كسی با زور شاهكار خلق كند ؟ ! آيا اين عيب است برايرانيان كه پس از آشنايی با زبانی كه اعجاز الهی را در آن يافتند و آنرا متعلق به هيچ قومی نمیدانستند و آن را زبان يك كتاب میدانستند به آنگرويدند و آن را تقويت كردند و پس از دو سه قرن از آميختن لغات ومعانی آن با زبان قديم ايرانی زبان شيرين و لطيف امروز فارسی را ساختند؟ میگويند : " زبان اين قوم ( ايرانيان قبل از اسلام ) زبان قومی بود كهاز |