دو دسته تقسيم میشدهاند : خدايان نيكخواه و خير رسان و خدايان بدخواه وزيان رسان ، يا ارواح نيك و ارواح پليد . يعنی در اين دوره نيز نوعیثنويت بر عقايد آريايی حكومت میكرده است . سعيد نفيسی مینويسد : پس از آنكه آرياييان ايران از دوره مهاجرت آسوده شدند و شهر نشينگرديدند ، به تدريج به يك عده عوامل خوب و بد ، خير و شر ، و زشت وزيبای طبيعت معتقد شدند . در ميان عوامل خوب از همه مهمتر روشنايی وباران ، و در ميان عوامل بد از همه مهمتر شب و زمستان و خشكسالی و قحطیو بيماريها و مرگ و آفات ديگر بود . ناچار عوامل خير و زيبايی را كهمیپرستيدند برای آنها نماز و دعا و نذر و نياز میكردند برای رهايی ازعوامل شر وردهايی میخواندند و كم كم اين اعمال به جادوگری و سحر و طلسممنتهی گشت و پيداست كه اين عقايد ( جادوگری و طلسم ) يادگار دورهایاست كه با اقوام سامی بابلی و آسوری همسايه شدهاند ، زيرا اقوام سامیبابلی و آسوری به سحر و طلسم و جادو عقيدهای راسخ داشتند و اين اعتقاد راايرانيان از آنها كسب كردند و در همين زمان است كه زرتشت از ميانايرانيان برخاسته و با اين خرافات در افتاده است ( 1 ) كريستن سنمیگويد : دين قديم آرياها بر پرستش قوای طبيعت و عناصر و اجرام سماوی استواربود ، معذلك از زمان بسيار قديم خدايان عمده طبيعت دارای خصوصياتاخلاقی و اجتماعی میشوند . چنين به نظر میرسد كه قبل از جدا شدن دو تيرههندی و ايرانی از يكديگر تفاوتی ميان دو دسته از خدايان عمده آنها بودهاست ، يك دسته را " ديوها " می خواندند و در راس آنها خدای جنگجويیبه نام " ايندرا " قرار داشت و دسته ديگر را " آسوراها " پاورقی : ( 1 ) تاريخ اجتماعی ايران ، جلد اول ، ص 27 - . 28 |