اين مطلب اولا بستگی دارد به مطلبی كه قبلا بحث كرديم كه آيا اسلامايرانيان از روی رضا و رغبت بوده يا به زور و جبر و عنف صورت گرفتهاست . اگر ايرانيان مجبور میبودند كه عقايد و افكار پيشين را رها كنند وعقايد اسلامی را بپذيرند ، جای اين توهم بود كه گفته شود آنها چون مجبوربودند عقايد پيشين را ترك گويند ناچار متوسل به حيله شدند . ولی پس از آنكه مسلم شد كه هيچ وقت مسلمانان ، ايرانيان را مجبور بهترك دين و مذهب و عقايد پيشين خود نكرده اند ، بلكه به آنها اجازهمیدادند كه آتشكده های خود را نگهداری كنند و حتی پس از آن كه اهل كتاب( يهود ، نصاری ، مجوس ) در ذمه مسلمين قرار میگرفتند ، مسلمانان خود راملزم به حفظ معابد آنها میدانستند و مانع تخريب آن معابد میشدند ، بعلاوهامكان نداشت گروه قليلی از مردم عرب كه مسلما عده شان هيچ وقت به چندصد هزار نرسيد بتواند ملتی چند ميليونی را مجبور به ترك دين و آيين خودبكنند ، خصوصا با توجه به اينكه هر طرف از همان نوع سلاحی برخوردار بودندكه ديگری برخوردار بود . بلكه امكانات ايرانيان از هر نظر بيشتر و بهتربود عليهذا امكان نداشت كه اعراب بتوانند ايرانيان را مجبور به تركدين خود كنند . بنابراين اگر ايرانيان جدا میخواستند عقايد و آداب كهنخود را حفظ كنند چه لزومی داشت كه از روی نفاق اظهار اسلام كنند و با نامتشيع آنها را نگهداری كنند . بعلاوه ، قبلا ثابت كرديم كه اسلام ايرانيان تدريجی بوده است و نفوذ وسلطه عميق اسلام بر روی ايرانيان و غلبه آن بر كيش زرتشتی بيشتر در دورههايی صورت گرفته كه ايرانيان استقلال خود را باز يافته بودند . بنابراينجايی برای اين ياوهها باقی نمیماند . خود آقای ادوارد براون در جاهای متعدد كتاب خود اقرار و اعتراف میكندكه ايرانيان دين اسلام را به طوع و رغبت پذيرفتند . در صفحه 297 ، از جلداول تاريخ ادبيات میگويد : |