اكسفورد بوده و از اشخاصی است كه در نشر اكاذيب عليه مسلمين دست داشتهاست ، طبع و نشر كرده و به زبان لاتين هم ترجمه نموده است . از آنوقتبه وسيله اين كتاب و اين شخص شايعه كتابسوزی مسلمين در اسكندريه دراروپا رواج يافت تا آنكه در قرون اخيره وسيله محققين اروپايی امثالگيبون و كريل و گوستاولوبون و ديگران اين شايعه تكذيب شد ( 1 ) .داستان كتابسوزی در كتاب مختصر الدول به اين شكل آمده است :" در آنزمان ، يحيی نحوی كه به زبان ما به " غرماطيقوس " يعنی نحویملقب بوده است در ميان عرب مقام شهرت را حائز گرديد . مشاراليه ساكناسكندريه بوده است و مذهبا نصرانی و جزء فرقه يعقوبی بود و مخصوصا عقيدهساوری ( ؟ ) را تاييد مینمود . او در آخر مذهب تنصر را ترك گفته و تمامعلمای نصارای مصر نزد او جمع شده نصيحت نمودند كه از كفر و زندقه بيرونآيد ولی او قبول ننمود . وقتی كه علماء مايوس شدند ويرا از مناصبی كهدارا بود انداختند ، و او تا مدتی به همين حال باقی و زنده بود تا آنكهعمرو بن عاص ( فرمانده مسلمين در فتح مصر ) وارد مصر گرديد . روزی يحيی نزد وی حاضر شد ، عمرو از مقام علم و فضل او واقف گرديده وخيلی از او احترام نمود . فاضل مشاراليه شروع به يك رشته سخنانحكيمانهای نمود كه اعراب ابدا با آن آشنا نبودند . سخنان مزبور در دماغعمرو فوق العاده مؤثر واقع گرديده فريفته وی شد . نظر به اينكه عمرو ازاشخاص باهوش و عاقل و فكور بود مصاحبت وی را اختيار نمود و هيچوقت اورا از خودش جدا نمی ساخت . يك روز يحيی به عمرو اظهار داشت كه هر چه در اسكندريه هست در تصرف پاورقی : ( 1 ) اين قسمت از رساله " كتابخانه اسكندريه " تاليف شبلی نعمانصفحات 14 و 15 و 38 اقتباس شد . |