مطالعه تاريخ ايران بعد از اسلام ، از نظر شور و هيجانی كه در ايرانياناز لحاظ علمی و فرهنگی پديد آمده بود كه مانند تشنه محرومی فرصت راغنيمت میشمردند و در نتيجه توانستند استعدادهای خود را بروز دهند و برایاولين بار ملل ديگر آنها را به پيشوايی و مقتدايی پذيرفتند و اين پذيرشهنوز هم نسبت به ايرانيان قرون اول تا ششم و هفتم اسلامی ادامه دارد ،فوق العاده جالب است . اين از يك طرف ، و از طرف ديگر اين دروازههای باز سبب شد كه علاوهبر فرهنگ و علوم اسلامی ، راه برای ورود فرهنگهای يونانی ، هندی ، مصری وغيره باز شود و ماده ساختن يك بنای عظيم فرهنگی اسلامی فراهم گردد ،زمينه شكفتن استعدادهايی نظير بوعلی و فارابی و ابوريحان و خيام رياضی وخواجه نصيرالدين طوسی و صدرالمتالهين و صدها عالم طبيعی و رياضی و مورخ وجغرافی دان و پزشك و اديب و فيلسوف و عارف فراهم گردد . مضحك اين است كه پورداود میگويد : اگر حمله تازيان و فرهنگ سامی نبود و دانشمندان ما چون بوعلی و خيامبه شيوه نو روزنامه و يا دانشنامه علائی كتابهای ديگرشان را مینوشتندامروز زبان پارسی غنی تر و بازتر بود ( 1 ) . آيا اگر حمله تازيان نبود و حصاری كه موبدها كشيده بودند و استعدادهایايرانی را در آنجا محبوس كرده بودند همچنان باقی بود ، بوعلی و خيامیبود تا دانشنامه و نوروزنامه و هزاران كتاب ديگر را به زبان پارسیبنويسند ؟ اين همه آثار به زبان عربی يا فارسی كه ايرانيان هوشمند بهجهان عرضه كردند ، مولود همان حمله تازيان و حصار شكنی آنها و آشنا شدنايرانيان با يك فرهنگ مذهبی غنی بود كه علم را بر هر مسلمانی فريضهمیشمارد . درست مثل اين است كه بگوييم اگر در روز خورشيد نمیبود و حرارتش پاورقی : ( 1 ) به نقل اطلاعات ، شماره 12745 ، مورخه 29 آبان . 47 |