پس از رفتن نگهبانان بار ديگر سكوت فضای اطاق را فرا گرفت و ما چهارنفر يعنی فيروز ، دادويه ، جشيش ديلمی ، و قيس در اين فكر افتاديم كهرفقای خود را چگونه از اين جريان مطلع سازيم : در نظر گرفتيم فرياد بزنيمكه اسود را كشتيم ، و همين نظريه را در هنگام طلوع فجر به مرحله عمل درآورديم . پس از طلوع فجر شعاری را كه قرار بود ، با صدای بلند اعلامكرديم ، و در آخر اين فرياد مسلمانان و كفار رسيدند و از وقوع قضيه بزرگیاطلاع پيدا كردند . ديلمی گويد : سپس شروع كردم به اذان گفتن و با صدای بلند گفتم " اشهدان محمدا رسول الله " و اعلام كردم كه " عيهله " يعنی اسود كذاب دروغمیگفت و بدون حق خود را پيغمبر معرفی میكرد . در اين موقع سر او رابطرف مردم افكندم . پس از اين جريان گروهی از نگهبانان وی كه كشته شدنوی را مشاهده كردند شروع كردند بغارت قصر وی و هر چه در آن بود به يغمابردند ، و به طور كلی در يك لحظه آنچه در آن كاخ جمع شده بود از بينرفت و تار و مار شد . بدين طريق يك ادعای باطل و دروغ كه موجب قتلنفوس بيشماری گرديد نابود شد . پس از اين به اهل صنعا گفتيم هر كس يكی از اصحاب عنسی را مشاهده كرددستگير كند . بدين ترتيب گروهی از ياران اسود توقيف گرديدند . هنگامیكه طرفداران اسود از جايگاه خود در آمدند مشاهده كردند هفتاد نفر ازرفقای آنها مفقود الاثر میباشند ، دوستان اسود جريان را برای ما نوشتند ،ما نيز برای آنان نوشتيم آنچه را كه آنها در دست دارند برای ما واگذارند، و ما نيز آنچه را در اختيار داريم به زمين خواهيم گذاشت . اين پيشنهاد به مرحله عمل در آمد وليكن ياران اسود بعد از ايننتوانستند همديگر را ملاقات كنند و تصميمات جديدی بگيرند ، و ما كاملا ازشر آنان آسوده شديم . اصحاب اسود بعد از كشته شدن وی به بيابانهای بينصنعا و نجران پناه بردند و ديگر از مداخله در امور ممنوع شدند . در اينهنگام كليه عمال و حكام |