است . بنابراين رنگهای ملی و تضادهای ناسيوناليستی را لااقل در حيطه منافع اقتصادی مشترك منطقه ای كنار گذاشتهاند . در كشورهای دنيای سوم ( كم رشد يا در حال رشد ) نيز از يك طرف سر رشته اقتصادی و طبقه حاكمه اقتصادی در بند و تحت سلطه و فرمان قدرتهای اقتصادی كشورهای بزرگ قرار دارد ، و از طرف ديگر رهبری فرهنگی آنان نيز از طريق روشنفكران ، تحت تأثير و دنباله روی فرهنگ مسلط غرب است . نقش روشنفكران میخواهند يا می كوشند كه اين شعور و وجدان جمعی را در مردم وطن خود بيدار كنند . از آنجا كه زبان و سنن و فرهنگ ملی در ذهن اين روشنفكران مرادف است با واقعيت فعلی ملت كه آميخته ای است از گرفتاريها و بدبختيها و عقب ماندگيها و محروميتها ، روشنفكر از تبليغ روی اين سنت سرباز میزند و به سوی الگوهای دنيای پيشرفته و حاكم رو میآورد و میكوشد آن الگوها را برای ملت خود سرمشق تشكيل و تكوين شعور ملی قرار دهد . فرانتس فانون ، جامعه شناس و روان شناس بيدار دل آفريقايی كه در فصل " درباره فرهنگ ملی " در اثر مهم و جاودان خويش " نفرين شدگان زمين " ظهور اين حالت و احساس را در ميان روشنفكران جامعه استعمار زده ، مرحله ابتدايی و خام تبلور وجدان ملی در ميان اين قشر میخواند ، به نظر او روشنفكر جامعه استعمار زده در اين مرحله ، در عين تلاش و كوشش برای گسترش وجدان ملی كاملا در فرهنگ استعماری حل شده است ، آثار اين روشنفكر " نكته به نكته با آثار همكارانش در كشور استعمارگر میخواند " ( 3 ) به عبارت ديگر ، در اين مرحله فكر روشنفكر جامعه استعمار زده ، گرچه از مقوله انديشه است ، ولی يك كالای وارداتی است كه از وراء مرزها و از سوی كشورهای پاورقی : |