استقلال و رهايی از استعمار هستند كه در اين كشورها گاه ، آرمانهای اصلی واساسی انسان در عواملی نظير سنتها و تاريخ و زبان مشترك پياده میشوند ،ولی به محض وصول بدان هدفها ، يعنی در صبحگاه استقلال باز وجوه تفرقه وتنازع ظاهر میشود . اغنيای ملت كه تا ديشب برای استقلال جانفشانیمیكردند ، پس از استقلال راهشان از توده فقير جدا میشود : آن يك در پیكسب و تحكيم مقام و موقع سياسی و اقتصادی و بهره برداری از محروميتها ورنجهای گذشته میافتد و اين يكی به مقاومت و مبارزه برای كسب حقوق خويشو بالاخره جدايی و مبارزه و تفكيك و صف بندی جديد ، و بدين ترتيب ،همين ملت به دو يا چند " طبقه " كه آرمانهای متضاد دارند ، تقسيممیشوند ، در حالی كه افراد اين طبقات همگی دارای يك زبان و يك سلسلهرسوم و فرهنگ و تاريخ هستند . و شواهد بسياری از مبارزات طبقاتی ومذهبی درون ملتهای موجود در دست داريم كه همگی حاكی از عدم اصالت دايمیعوامل زبان و تاريخ و سنن و فرهنگ هستند . استقلال سياسی كه پياده شده و مهبط احساسات ناسيوناليستی و وجدان جمعیملتها و آرمان مشترك آنها بوده و هست ، امروزه لااقل برای كشورهای دنيایسوم ، با وجود و حضور استعمار جهانی ، فروغ و معنای خود را از دست دادهاست . در بسياری از كشورهای نو استقلال يا قديم الاستقلال ، سازمان سياسی وحتی سازمان حاكمه جامعه در زير لباس خودی نماينده بيگانه و آتش بيارمنافع و مصالح بيگانگان است ، نمايندهای كه به اسلحه استقلال و حكومتملی مجهز شده است ، ولی همين سازمان های سياسی و هيأتهای حاكمه خود ازاهالی همان كشورهاست و با مردم آنجا دارای زبان و سابقه تاريخی و سننمشترك هستند . در كشورهای پيشرفته و قدرتمند جهان امروز نيز مفهوم استقلال سياسی ومرزبنديهای جغرافيايی مفهوم اوليه خود را از دست داده ، به صورت دستهبندیهای منطقه ای در آمده است . اين موضوع حاكی از آن است كه اينگونهكشورها به خاطر مصالح جديدی كه برايشان مطرح شده است اختلافات زبانی وسنتی و فرهنگی و نژادی سابق خود را ناچيز و غير اصيل يافته اند و ايناتحاد در زمينه های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی نيز ، به نحو بارزتری ،شكل پيدا كرده است . غرب امروز به لحاظ فرهنگ و اقتصاد به صورتيكپارچه در برابر دنيای سوم قرار گرفته |