قوله عليه السلام : و إنّك أنت اللّه الّذى لم تتناه فى العقول الى قوله مصرّفا
اين جمله نيز گواهى سوّمى است از امام ( ع ) بر عدم معرفت و شناخت تشبيه كنندگان و كفر و ضلالت آنان درباره حق تعالى ، و خلاصهاى از دو گواهى اوّل است ، بر منزّه بودن خداوند از اينكه در عقول و افكار بشرى بگنجد . يعنى محال است كه حقيقت ذات و صفات كمال و رفعت جلال او در حيطه درك انسانى قرار گيرد ، بگونهاى كه در وراى آنچه انسان درك مىكند ، چيزى وجود نداشته باشد . اين شهادت توجّه خاصّى بر لازمه بى نهايت بودن خداوند است ، بدين معنا كه حق تعالى داراى چگونگى وجودى خاصّى نيست كه قواى خياليّه تصويرش كنند و عقول او را درك نمايند و انديشهها ، جهات وجودى او را دريابند كه اگر چنين باشد ، محدود مىشود . كنه و حقيقت اشيا به اين دليل قابل درك است كه وجودشان محدود مىباشد .
قوله عليه السلام : مصرّفا : يعنى اگر خداوند محدود باشد ، ذاتا محكوم به تجزيه ، تحليل و تركيب خواهد بود ، زيرا ويژگى شيئى محدود همين است و همه اين لوازم در حق خداوند باطل است . چه او از داشتن كيفيت وجودى اجزا و تركيب مبرّاست . بنابراين قرار گرفتن ذات حق در ظرف عقل نيز باطل است ( زيرا لازمه كيفيّت وجودى ، جزء و تركيب داشتن ، و متنهاهى بودن است و نداشتن جزء و حدّ و تركيب ، لازمهاش نامتناهى بودن و نگنجيدن در ظرف ذهن مىباشد ) .