شرح
سيد رضى رحمه اللّه درباره صدور اين خطبه فرموده است : كه افراد ناآگاه و بيدانش ، اين خطبه را ، به معاويه نسبت دادهاند . با اين كه در صدور اين خطبه از امير مؤمنان ( ع ) شكّى نيست ، زيرا زر را با خاك چه شباهتى است ؟ آب گوارا و شيرين با آب شور چه مناسبتى دارد ؟ دليل زير بر صحّت صدور اين خطبه از
[ 139 ]
ناحيه امير مؤمنان ( ع ) دليلى گويا و گواهى صادق است : نقّاد با بصيرت و روشنبينى چون عمرو بن جاحظ ، اين خطبه را در كتاب بيان و تبيين نقل و سپس انتقاد كرده است كه اين خطبه از معاويه نيست و نام شخصى كه اين خطبه را به معاويه نسبت داده ذكر مىكند و سپس چنين مىگويد :
اين خطبه به گفتار على ( ع ) به دليل تقسيمبندى مردم به دستههاى مختلف شباهت بيشترى دارد . خبر دادن از وضعيّت هر گروهى از مردم به لحاظ پيروزى ، ذلّت و خوارى ، تقيّه و ترس به سخن امير مؤمنان « ع » سازگارتر است و آنگاه مىپرسد چه وقت و در چه حالى معاويه را ديدهايم كه در گفتارش راه و روش پارسايان و زاهدان را ترسيم نموده و طريقه عبادت نيايشگران را بيان كرده باشد ؟ در خطبه حضرت ، پارهاى از زمانها بر بعضى برترى داده شده است ، نيكى را به بعضى از زمانها و بدى را به بعضى ديگر نسبت دادن و اين برترى دادن بعضى از زمانها بر بعضى نسبت درستى است ، زيرا زمان از اسبابى است كه در اين جهان نقش آماده كننده دارد . آنچه در زمان تحقّق مىيابد ، نيك يا بد شمرده مىشود .
گاهى روزگاران به نسبت آمادگى پذيرش نيك و بد فرق دارند . در پارهاى از زمانها بر حسب آمار ، شر و بدى فراوانى وجود دارد ، به اين لحاظ گفته مىشود :
روزگار دشوار ، زمان ستمگر بويژه در زمانى كه دين رو به ضعف داشته باشد و قوانين شريعت كه نظام بخش جهان و بقاى آن است و موجب زندگى جاويد آخرت مىشود بىاعتبار شود . در بعضى از زمانها نيكى و خير فراوان است ، بدين سبب روزگار نيك و زمان دادگرى گفته مىشود و آن هنگامى است كه وضع مردم درست و منظم باشد . بخصوص روزگار نيرومندى و جلوه و پايدارى دين كه گوهر و ناموس شريعت محفوظ باشد .
توضيح فوق برداشتى از نيك و بد ، در صورت مجزّا نگرى به اجزاى زمان
[ 140 ]
بود ، ولى اگر اجزاى نيك و بد زمان را به نسبت آنچه در كلّ جهان اتّفاق مىافتد در نظر بگيريم تفاوت زيادى در آنچه خير و شر ناميده مىشود نيست .
براى همين است كه افلاطون ، حكيم مشهور يونان ، گفته است : مردم هر زمانى مىپندارند كه روزگار آنها آخر الزمان باشد ، زمان خود را از روزگاران پيشين زشتتر و كم اهميتتر مىدانند . در صورتى كه نمىانديشند تا حق زمان گذشته و حال را بخوبى ادا كنند . اين كم دقّتى و بىتوجّهى شايد به اين دليل است كه انسانها ميان فرزندان زمان حاضر و كسانى كه مراحلى از عمر خود را سپرى كردهاند مقايسه مىكنند ، و مىبينند كه گذشت و جوانمردى در زمان حاضر نسبت به گذشته بسيار كمتر شده است بى آن كه توجهى به علل و اسباب و هدف هر يك در دو زمان داشته باشند . ولى اگر در مورد اتفاقات و حوادث دو زمان و علل و اسباب آن بدقت نگريسته شود ، و بررسى كامل در جريان امور دو زمان از قبيل نيرومنديها ، ضعف ، سستيها ، امن و ترسها انجام گيرد ، زمان حاضر و زمان گذشته چندان تفاوتى با هم ندارند .