شرح
تمام انبيا و رسل بر معاد جسمانى اتفاق نظر دارند . قرآن كريم نيز بر اين حقيقت دلالت دارد . خداوند متعال مىفرمايد : يوم يخرجون من الاحداث سراعا كانهم الى نصب يوفضون خاشعة ابصارهم ترهقهم ذلة [ 1 ] . همچنين تمام مسلمين به معاد جسمانى معتقدند ولى مشهور اين است كه حكما ، معاد جسمانى را قبول نداشته مىگويند ، معدوم بعينه بازگشت نمىكند . چه مسلّم است كه شرائط و اسبابى كه همراه پديدهها بودهاند ، مانند : حركت دورانى فلك ، زمان
[ 1 ] سوره معارج ( 70 ) آيه ( 43 و 44 ) : روزى كه شتابان از گورها بيرون آيند ، در حالى كه در چشمهايشان نشانه خضوع و فروتنى است و آنها را خوارى و ذلت فرا گرفته است گويا بسوى علائم مخصوصى در حركت خواهند بود .
[ 514 ]
معيّن و . . . از ميان رفتهاند و ديگر هرگز قابل بازگشت نيستند . بعضى از حكماى اسلامى ، معتقدند كه معاد بصورت مثال انجام مىگيرد ، يعنى موجوداتى مثل هيئت جسمانى اين دنيا ، بازگشت مىكنند . برخى ديگر از حكماى اسلامى ،
ظاهر شريعت را در نظر گرفته ، معاد را جسمانى و روحانى دانسته ، سعادت و شقاوت را به جسم و روح نسبت مىدهند .
ابو على سينا در كتاب شفا راجع به معاد بحثى را آورده است كه ما عينا عبارت او را نقل مىكنيم :
« آنچه از معاد مورد قبول است همان چيزى است ، كه از شريعت به ما رسيده ، و راهى براى اثبات معاد جسمانى جز از طريق شرع و تصديق خبر نبوى نيست . معاد جسمانى و انگيزش در قيامت و كيفر نيك و بدى كه نصيب بدن انسان مىشود بديهى است . شريعت حقّى كه بوسيله مولا و سيّدمان محمّد ( ص ) به ما رسيده است سعادت و شقاوت اخروى را به لحاظ جسم براى ما توضيح داده است . اما آنچه از اين امور كه بوسيله عقل و قياس برهانى درك مىشود ، و پيامبر نيز آن را تصديق كرده است ، سعادت و شقاوتى است كه مربوط به نفس و روان باشد . هر چند تصوّر ما در حال حاضر به لحاظ عللى كه براى آنها ذكر شده است از درك سعادت و شقاوت نفسانى اخروى ناتوان است .
ولى حكماى الهى بهايى كه به سعادت نفسانى مىدهند و علاقهاى كه به آن نشان مىدهند از سعادت جسمانى بيشتر است . بلكه بايد گفت : در جنب سعادت نفسانى كه در حقيقت بار يافتن به حضور حق تعالى است به سعادت جسمانى توجّهى ندارند ، هر چند اين سعادت جسمانى هم به آنها داده شود . » ( سخن ابو على سينا در مورد معاد از كتاب شفا اين بود كه نقل شد ) امّا آنچه كه امام ( ع ) در اين خطبه ذكر كردهاند بر اثبات معاد جسمانى و خصوصيّات آن صراحت دارد .
[ 515 ]