شرح
در اين فصل حضرت نظر كسانى را كه مىگفتند ، آن جناب با مخالفان كنار بيايد و با آنها نجنگد و بنوعى سازش كند چرا كه از كارزار با آنها بهتر است ،
رد مىكند و مىفرمايد : لعمرى ما علىّ . . . و لا ايهان به جان خودم سوگند ، سازشكارى با آنان به اين لحاظ كه صلاح ديانت در اين است بر من واجب نيست ، و آنان نتوانستهاند مرا ضعيف كنند ، و در پيكار با آنها ، در خود ناتوانى و درماندگى نمىبينم كه با آنان كنار بيايم پس چه چيز ايجاب مىكند كه بنا به نظر اينان ، از مخالفان حق پيروى كنم ؟ » استدلال حضرت بر لزوم پيكار با دشمنان ، انكار كردن حق و كنار آمدنشان ، با ستمگرى و تجاوز بيان شده است . ستمكار بودن آنان تنبّهى است براى شنوندگان و نزديك ساختن ذهنشان ، به معذور بودن آن حضرت به قيام و اقدام بر جنگ و ستيز با آنان زيرا پيكار با كسانى كه حق را انكار ، و با ستمگر كنار آمده باشند ، واجب و لازم است . پس نبايد وقوع جنگ را ناپسند شمرد ، چنان كه نظر صلح طلبان همين بود .
[ 1 ] در علت ايراد اين خطبه دو نظريه نقل شده است :
بعضى بر اين عقيدهاند كه امام ( ع ) اين خطبه را در تجويز پيكار با مخالفان و فراخوانى مردم به اطاعت خداوند و تقرب يافتن به درگاه حق تعالى ايراد كرده است .
بعضى بر اين باورند كه حضرت خطبه را در پاسخ به كسانى كه نظر به صلح و آشتى با مخالفان داشتهاند بيان كرده است . به نظر بعضى از مترجمان كه شايد نظر صحيح نيز همين باشد امام ( ع ) اين خطبه را در جواب كسانى كه آن جناب را متهم به سازش كردهاند ايراد كرده است . م .
[ 29 ]
حضرت پس از توضيح اين كه چرا با ستمگران مىجنگد ، سه مطلب را تذكر داده است و به شرح زير توصيه مىفرمايد :
اول آن كه ، انسانها را به تقوا و پرهيزگارى امر فرموده است .
دوّم مردم را ، به پناه بردن از غضب خدا به رحمتش ترغيب كرده است .
سوم وظيفه اجتماع را پيمودن راه روشن عدالت دانسته و فرمان به سلوك اين راه داده است .
در صفحات قبل روشن شد كه تقوا عبارت از ترسى است ، كه موجب كنارهگيرى انسان از امور منهيّه و منكر مىشود به تعبير ديگر همان زهد حقيقى را تقوا گويند و حضرت به تقوا و وارستگى امر مىكند .
در توصيه دوّم ، مردم را امر به فرار به سوى خداوند كردهاند ، فرار به سوى خدا ، امر به توجّه و روى آوردن به سوى حق تعالى مىباشد ، يعنى برگرداندن چهره نفس و جان به سوى كعبه وجود واجب جانان ، كه كنايه از دورى جستن از وسوسههاى نفسانى و پناه بردن به الهامات رحمانى است . بايد توجّه داشت كه ، فرار بندگان به سوى خداوند متعال داراى مراتب و درجاتى است به ترتيب ذيل :
الف : فرار بنده ، از بعضى آثار ، به بعضى از آثار ديگر خداوند ، چنان كه از اثر خشم خداوند ، به اثر رحمتش پناه بريم . خداوند ، تضرّع و زارى مؤمنان را ،
چنين حكايت كرده است : رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَاعْفُ عَنّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا . . . [ 1 ] از آيه شريفه چنين استفاده مىشود ، كه مؤمنان ، جز خداوند و افعالش چيزى را نمىبينند ، بنابر اين از بعضى آثار ، به پناه بعضى آثار فرار مىكنند .
[ 1 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 286 ) : اى پروردگار ما بيش از توانمان بر ما باز نكن ، از ما بگذر و ما را بيامرز و بر ما رحم كن .
[ 30 ]
ب : معناى دوّم فرار به سوى خدا ، اين است كه بنده ، پس از مشاهده افعال خداوند ، و مراتب قرب و نزديكى ، و معرفت و شناخت الهى ، به سرچشمه افعال ، كه صفات خداوندى است ، دست يابد . بنابر اين ، از بعضى صفات ، به سوى برخى صفات فرار كرده است . آنچه از حضرت زين العابدين ( ع ) در دعا نقل شده است به همين معنى است : اللّهم اجعلنى ، اسوة من قد انهضته بتجاوزك من مصارع المجرمين ، فاصبح طليق عفوك من اسر سخطك « بار خدايا مرا ، براى اشخاصى كه توفيق دورى جستن ، از جايگاه هلاكت گناهكاران را ، دادهاى الگو و پيشوا قرار بده آنان كه شب را به صبح نابرده ، از بند عذاب و خشمت ، به آزادى گذشت عفوت رسيدند . » « عفو و سخط » در عبارت دعا دو وصفند . حضرت سجاد ( ع ) ، فرار از خشم و غضب را به وادى عفو و گذشت تعبير فرمودهاند .
ج : معنى سوّم فرار كه از دو معنى اوّل دقيقتر است ، اين است كه بنده ، از مقام توجه به صفات خداوند ، علوّ درجه يابد و متوجّه ذات حق تعالى شود ، و به فرموده مولا از مقام صفات به سوى ملاحظه و شهود ذات فرار كند . از باب نمونه خدا در قرآن مىفرمايد : لا مَلْجَأ مِنَ اللَّه اِلاّ اِلَيْهِ . . . [ 2 ] در دعا آمده است ، كه به هنگام بپا خاستن براى نماز گفته شود : منك و بك و لك و اليك منك : يعنى وجود و هستى از تو آغاز شده است ، و بك : بقا و هستى به تو پا برجاست ، لك : صاحب اختيارى جهان با تو است و اليك : رجوع و بازگشت هم ، به سوى تو مىباشد . سپس دعا با تأكيد بيشتر ادامه مىيابد : لا ملجأ و لا منجا و لا مفرّ منك الاّ اليك بار خدايا : پناهگاهى ، نجاتى و مفرّى از تو ، جز تو نيست .
پس از رسيدن پيامبر « ص » به تمام اين مراتب و مراحل ، خداوند ، به او امر
[ 2 ] سوره توبه ( 9 ) آيه ( 119 ) : پناهگاهى از خدا به جز خدا نيست .
[ 31 ]
مىفرمايد كه . . . وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ . [ 3 ] و آن حضرت در سجدهاش عرض مىكرد :
أعوذ بعفوك من عقابك « از عذاب و كيفرت ، به عفو و گذشتت پناه مىآورم » .
البتّه اين سخن كسى مىتواند باشد كه ، فعل خدا را به عيان و شهود ديده ،
و از فعلى به فعلى ديگر پناه برده باشد . عفو در دعاى حضرت رسول ، صفت عفو كننده است . و گاهى منظور از عفو اثرى است كه از عفو و گذشت براى شخص مورد عفو ظاهر مىشود ، چنان كه خلق و صنع كه به معنى « خالق و صانع » است ، گاهى منظور اثر خلقت و صفت در مخلوق و مصنوع است .
بنابر اين هنگامى كه شخص با دريافت اثر عفو ، تقرّب يافت ، خود را از مشاهده آثار افعال مستغنى و بىنياز يافته ، ارتقاى درجه مىيابد و تقاضاى رسيدن به اصل آثار را دارد كه همان صفاتند و از اين مقام بالاتر را هم رسول گرامى اسلام ( ص ) از خداوند ، مسألت مىدارد و عرض مىكند :
اعوذ برضاك من سخطك « خداوندا از خشمت به خوشنوديت پناه مىآورم . » خشم و رضا دو صفتند از يكى به ديگرى پناه جسته شده است ، و باز چون توقّف در مقام صفات را ، نقص در مرتبه توحيد ، ديده ، خواهان تقرّب و نزديكى بيشتر شده است و آرزوى ارتقاى مقام از شهود صفات ، به مقام ملاحظه ذات را كرده عرضه داشته است : و اعوذ بك منك : « خداوندا از صفاتت ، به ذاتت پناه مىآورم . » معناى فرار از خدا به سوى خدا ، بدون توجّه به مرحله افعال و صفات اين بود كه بيان شد . ناگفته نبايد گذاشت كه هنوز اين مرحله اوّلين مقام و مرتبه رسيدن به ساحل شرافت و كرامت است . از اين مرتبه به بعد ، براى ورود به درياى وصول و شناور شدن در بحر استغراق معرفت اللّه مراتب و درجات بىشمارى است . توجّه به همين مقام و رتبههاى بىنهايت است كه هرچه تقرب رسول اكرم
[ 3 ] سوره علق ( 96 ) آيه ( 19 ) : سجده كن و نزديك شو .
[ 32 ]
به خدا بيشتر مىشود عرض مىكند : لا احصى ثناء عليك : « ثناى تو براى من قابل شمارش نيست از عهده ستايش و ثنايت بر نيايم » اين اقرار بر ناتوانى ، خود را هيچ نديدن و ساقط انگاشتن نفس از درجه اعتبار ، در مقام درك مجموعه صفات است . و اعتراف به عجز و درماندگى و احاطه نداشتن بر دريافت صفات جلاله و اوصاف كمال حضرت بارى تعالى است .
و چنين است كه پس از اقرار بر ناتوانى عرض مىكند : أنت كما أثنيت على نفسك « تو چنانى كه خود ، خود را ستودهاى . » اين جمله دعا ، بيان كمال خلوص ، و وارستگى كمال مطلق است ، كه حضرت حق تعالى در مقام ذات ، و نفس وجود ، برتر از آن است كه از ناحيه غير ، حكمى ، و همى و يا عقلى ، بدان نسبت داده شود . پس از توضيح مراتب فرار و درجات آن ، روشن است كه مقصود امير مؤمنان ( ع ) از خدا به سوى خدا فرار كنى ، ارتقا يافتن ، به مقام سوّم يعنى ملاحظه و شهود ذات حق تعالى است .
توصيه سوم حضرت ، فرمان به گام نهادن ، در صراط مستقيم و راه روشن اعتدال است ، كه نه افراط است و نه تفريط و راه راستى است كه مضمون فرامين شرعى است .
روشن است كه ، هدف از پيمودن راه راست و انجام وظيفهاى كه انسان ،
ملزم و ناگزير به انجام آن است ، رام كردن نفس فرمان دهنده به بدى ( نفس امّاره ) ، براى نفس مطمأنّه مىباشد ، به گونهاى كه نفس امّاره ، فرمان نفس مطمأنّه را اطاعت كرده ، به حكم و دستور عقل گردن نهد ، و از غوطهور شدن در اميال طبيعى و خوشيهاى زودگذر ، در أمان ماند .
با توجّه به معنا و مفهوم اوامر سهگانه مولا على ( ع ) روشن مىشود كه ،
اساس و محور رياضت و حركت به سوى خداوند متعال همين امورند و بس با اين فرق و امتياز كه :
[ 33 ]
فرمان اول ( تقوى الهى ) و فرمان سوّم ( پيمودن صراط مستقيم ) دستوراتى هستند كه موانع توجّه به خدا را از بين برده نفس امّاره را به اطاعت و فرمانبرى وا مىدارند و فرمان دوّم ( فرار به سوى خدا ) سمت حركت و سير الى اللّه را توضيح مىدهد .
ضمن مطالب قبل توضيح داده شد ، كه رعايت امور سه گانه ، هدفهايى هستند كه رياضت را ايجاب مىكنند ، و رياضت به نوبه خود سبب رشد استعداد مىشود و نهايتا انسان به كمال مطلوب و مقام بلند تقرّب الهى دست مىيابد . به همين دليل است كه حضرت فرمودهاند : « على ( ع ) با رعايت اين سه امر رستگارى شما را در قيامت ضمانت مىكند هر چند در اين دنيا بهره كمى نصيبتان گردد و يا احيانا به چيزى از نعمتهاى دنيا دست نيابيد . » توضيح فرموده حضرت اين است كه اگر شما به واجباتى كه از اين امور مقرر گرديده است ، قيام كنيد در دنياى ديگر سبب رستگاريتان مىشود و آن همان بهشتى است كه نهرها در آن جارى است .
نتايج حقيقى هم همين امورند ، كه درستكاران به منظور همين فوايد عمل مىكنند و به خاطر همين نعمات بر يكديگر سبقت مىگيرند .
اگر سود شايسته انسان در اين دنيا بدرستى تأمين نشود ، تا حدّى رستگارى دو دنيا ، براى آن كه توانش را ، در راه رسيدن به خير دنيا و آخرت صرف كند ، ميسّر است . زيرا ذيحق بودنش براى رسيدن به كمال مطلوب ، در علم خدا محفوظ مىباشد و چون رسيدن به خوشبختى و رستگارى براى كسانى كه به شايستگى ،
اوامر لازمه را انجام دهند ، در علم حضرت على ( ع ) بروشنى وجوب و لزوم داشته است آن حضرت خود را ضامن رستگارى آنان در قيامت دانسته است .
ممكن است اين سؤال پيش آيد كه ذيل خطبه چندان ربطى به صدر خطبه ندارد شارح بزرگوار چنين توضيح مىدهد .
[ 34 ]
چون آغاز خطبه ، بيان عذر ، و ذكر دليل است براى شنوندگان ، درباره جنگ با مخالفان حق و مفهوم آن برانگيختن پيروان خود بر جهاد در راه خدا و متنفر شدن از كسانى كه در طريق گمراهى گام نهادهاند ، لازمه بازدارى از راه باطل تعريف و توضيح راه روشن حق است كه همگان مأمور به پيمودن آن ، و رعايت حدود خداوندند كه امرى واجب و لازم است .
بدينسان هم طريق گمراهان مخالف حق بيان شده است ، و هم كيفيّت سلوك راه حق و صراط مستقيم ، با اين توضيح ربط ، صدر و ذيل خطبه كاملا روشن مىشود .
[ 35 ]