شرح
1 حضرت در اين عبارت : « قد استطعموكم القتال » ، لفظ « استطعام » را به منظور آماده ساختن اصحاب براى جنگ ، در زمينه جلوگيرى از آب ، استعاره آوردهاند . بدين معنا كه لفظ « استطعام » براى غذا خوردن به كار مىرود ، در اين جا حضرت براى قتال و پيكار آوردهاند و فرمودهاند جنگ را به خود شما دادهاند ، با تسلط يافتن اطرافيان معاويه بر آب فرات جنگ را بخواهيد يا نخواهيد بر شما تحميل كردهاند .
جهت استعاره اين است كه جنگ را آسان جلوه دهد و از يارانش بخواهد كه به دليل جلوگيرى از آب راه خود را انتخاب كنند يا خوارى و ذلت و يا قتالى را كه به آنان تحميل كردهاند پذيرا شوند . البته آب كه مانند زندگى است و از غذا و طعام ، در جنگ جاذبه بيشترى دارد .
به عبارت ديگر آب براى آنان از نان اهميت بيشترى دارد و چون پيروان معاويه آب را در اختيار دارند حضرت از آنها مىخواهند كه جنگ را برگزينند ، با اين وصف طعام از آب شباهت بيشترى با قتال دارد بنابر اين لفظ طعام را براى جنگ به كار بردهاند .
2 در فراز بعد امام ( ع ) مىفرمايند : « يا تن به ذلّت و خوارى داده عقب نشينى كنيد ، و يا شمشير را از خون خصم و خود را از آب سيراب نماييد . » حضرت پيروان خود را در زمينه منع آب و تحميل جنگ بر آنها ميان دو امر آزاد مىگذارند ، كه يا جنگ را برگزينند و يا ، تن به خفّت و خوارى داده جنگ را ترك كنند .
امام ( ع ) هر چند سخن را به صورت ملازمه بين دو كار و انتخاب يكى از دو راه ايراد كردهاند ، ولى مقصود حضرت جز كارزار چيزى نيست ، چه اين كه مىداند اصحابش اقرار به عجز و خوارى نكرده قتال را برمىگزينند زيرا تسليم دشمن شدن ، و از رتبه شرافت و شجاعت عقبنشينى كردن را شأن يارانش نمىدانست .
[ 291 ]
حضرت ترك قتال را مستلزم دو صفت خوارى و عقبنشينى از جايگاه شرف دانسته ، تا تنفّر يارانش را برانگيخته و چهره زشت خفّت را ترسيم كند ، و بهرهمندى از آب را كه نهايت خواست اصحابش بود با سيرابى شمشيرها از خون دشمن كه لازمهاش ، پيكار با آنهاست قرين ساخته تا جنگ را به گونهاى دوست داشتنى و مورد رغبت و ميل آنها قرار دهد . نسبت دادن سيرابى به شمشيرها نسبتى مجازى است چه فى الحقيقه شمشير آب نمىخورد .
فراز سوّم از لطائف كلام حضرت اين است كه مرگ در زندگى شماست اگر شكست بخوريد ، زندگى در مرگ شماست ، اگر پيروز شويد . زيبايى كلام امام ( ع ) در اين است كه پارساترين عبارت و بليغترين سخن يارانش را براى پيكار آماده مىسازد و دورنماى جنگ را برايشان تصوير مىكند . بدينسان كه :
نهايت هدفى كه شايد بدان قصد از جنگ فرار نمايند ، زندگى دنيوى است كه مىترسند بر اثر جنگ از ميان رفته و مرگ به سراغشان بيايد ، در حالى كه زندگى با ذلّت شكست ، خود نوعى مرگ حاضر است كه هماكنون با فرار برايشان مسلّم مىگردد . امام ( ع ) لفظ مرگ را ، براى سختيها و هوسهايى كه از ناحيه دشمن صورت گيرد مجاز آورده است . چنين مرگى ، در نظر خردمندان چندين مرتبه از مرگ بدن سختتر و ناگوارتر است ، زيرا بىاعتبارى ، از بين رفتن عزّت شكست و خفّتپذيرى ، در نزد عقلا نه يك مرتبه مردن ، بلكه مرگهاى پياپى مىباشد .
احتمال ديگرى كه براى لفظ مرگ داده شده است اين است كه مرگ مجاز باشد ، از ترك فرمان خدا در جهاد . ترك عبادت و فرمان حق براى نفس انسانى مرگ محسوب مىشود ، و در برابر خوشنودى خدا عدم و نيستى است . با اين توضيح هدف زنده ماندنى كه براى تحقق آن از جنگ فرار كنيد ، در پيكار وجود دارد ، هر چند در راه خدا كشته شويد ، اين در صورتى است كه بر دشمن پيروز
[ 292 ]
شويد . با تحقّق شهادت در دنيا بدو معنا زنده خواهيد بود :
الف : نام نيكو و جاويدانى كه از شما باقى بماند از بين رفتنى نيست .
ب : زندگى لذّت بخش دنيوى در صورتى است ، كه نظام حال و زندگى جامعه با وجود پيشواى عدالتخواه و حفظ شريعت چنان كه بايسته است برقرار بماند و اين ميسّر نخواهد بود مگر آن كه براى بقاى ديانت خود را در گرداب حرب افكنده و برخى به شهادت رسند ، در اين صورت چون ديانت باقى است آرمان جهادگران نيز باقى است .
واژه « مرگ » در عبارت حضرت به صورت قضيّه مهمله به كار رفته ، هر چند بعضى از جهادگران به شهادت مىرسند قابل صدق بر تمام افراد نيز هست .
محتمل است كه منظور زندگى آخرت باشد ، بدين معنا كه بقاى هميشگى در مراقبت به وظيفه خداوندى است و زندگى تام و تمام در بهشت ميسّر است ،
چنان كه خداوند تبارك و تعالى فرموده است : و لا تحسبَنَّ الّذينَ قُتِلُوا فى سَبيلِ اللَّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ [ 1 ] ميان دو واژه « مذلّة و محلّة » « دماء و ماء » مقهورين و قاهرين در عبارت حضرت از نظر فنّ سخنورى ، اوّل سجع متوازى ، دوّم سجع مطرّف ، و سوّم مقابله است .
چهارمين فراز سخن حضرت كه مىفرمايند : « كه آگاه باشيد ، معاويه تعداد اندكى فريب خورده را پيشوايى مىكند ، و چنان حق را بر آنها پوشيده داشته كه در جهل مركب گرفتار شدهاند ، و آمدهاند تا گلوهايشان را هدف تيرهاى مرگ قرار دهند » داراى ظرافتهاى خاصى به ترتيب زير است :
1 با بيان اين مطلب براى معاويه دو صفت زشت آورده است : اوّل آن كه
[ 1 ] سوره آل عمران ( 3 ) آيه ( 169 ) : نپنداريد كه شهيدان راه خدا مردهاند بلكه آنها زندهاند و در نزد خدا روزى مىخورند .
[ 293 ]
پيشواى گمراهان است دوم آن كه حق و باطل را درهم آميخته و باطل را بصورت حق جلوه داده است .
2 براى پيروان معاويه نيز دو رذيلت ذكر كرده : اوّل آن كه آنها نسبت به دين ، ياغى شدهاند دوّم آن كه به دليل شبههناك بودن موضوع ، آنقدر به دنبال باطل رفتهاند كه جهلشان به صورت مركّب درآمده است . منظور حضرت از بيان رذائل ايجاد تنفّر نسبت به آنهاست . جان كلام اين است كه به علت پوشيده ماندن حق بر آنان ، نادانى اصحاب معاويه تا بدان حد رسيده است كه گلوهايشان را هدف تيرهاى مرگ قرار مىدهند . اين عبارت كنايه از آمادگى فراوان براى مرگ است .
حضرت مرگ را به شخصى كه سلاح جنگى بكار مىبرد تشبيه كرده ، آنگاه لفظ هدف را براى گلوى آنها به عاريه آورده است ، گويا قصد اين بوده كه براى مرگ لفظ تيرانداز را عاريه بياورد . بر اثر تبليغات معاويه و پوشيده ماندن حق بر آنان آماده شدهاند كه گلويشان را هدف مرگ يعنى هدف تيرها و شمشيرها قرار دهند .
[ 294 ]