قوله عليه السلام : فأىّ زاجر و آمر
اين كلام امام ( ع ) پرسشى است در هيأت تعجّب ، كه عمرو عاص ، پيش از شروع جنگ به شكلى مبالغهآميز مردم را امر و نهى و آنها را مهيّاى كارزار مىكرد . هر چند اين بيان حضرت نماى مدح و ستايش را دارد ، ولى به منظور نكوهش عمرو عاص آورده شده است ، زيرا كلامى كه بصورت پرسش و تعجب ادا و سپس عمل افتضاح آميز ، شخص لاف و گزاف گو بيان شود ننگ و رسوايى لاف زن را ، در ذهن شنوندگان بهتر و بيشتر جا مىاندازد . چه روشن است ، شخصى كه مردم را به جنگ تشويق و در اين رابطه امر و نهى مىكند . سزاوار آن است كه خود به شجاعت و اقدام و قيام شهرت داشته باشد نه اين كه با اوج گرفتن جنگ و شدّت يافتن آن ، چنان كه خر ، از درندگان فرار مىكند ، فرار را بر قرار ترجيح دهد و براى زنده ماندن به زشتترين عمل ( كشف عورت ) دست بزند ، زيرا با اين وصف اگر شخص امر و نهى نكند و گمنام بماند از اين رسوايى بهتر است . گويا ابو طيّب شاعر معروف همين صورت حال و رسوايى را به شعر در آورده مىگويد :
وقتى كه شخص ترسو در مكان خلوتى قرار گيرد به تنهايى طلب نيزه و تير مىكند و مبارز مىطلبد امّا داستان رسوايى عمرو عاص ، روايت شده است ، كه در يكى از روزهاى جنگ صفين امير مؤمنان ( ع ) بر او حمله كرد . همين كه عمرو عاص خود را روياروى حضرت ديد يقين كرد كه عمرش بپايان رسيده است ، براى نجات جانش خود را بلا فاصله از اسب بزير افكند و در مقابل حضرت كشف عورت كرد .
امام ( ع ) با مشاهده اين وضع از او روى برگرداند و عمرو را بدان حالت رها كرد .
عمرو عاص بدين فضاحت خود را نجات داد . پس از آن اين عمل عمرو عاص ،
ضرب المثل شد ، براى كسانى كه با ذلت و ننگ خود را از مهلكهاى نجات دهند .
ابو فراس شاعر معروف همين موضوع را چنين بيان كرده است :
[ 576 ]
و لا خير فى دفع الأذى بمذلّة
كما ردّها يوما بسوءته عمرو
آن چارهجويى كه با خوارى و ننگ انجام شود به هيچ نمىارزد چنان كه عمرو عاص با كشف عورت مشكل را از خود رفع كرد مانند همين داستان عمرو براى بسر بن ارطاة پيش آمد . بسر بن ارطاة از دشمنان امام ( ع ) بود و همواره آرزوى كارزار با آن حضرت را داشت ، معاويه او را براى پيكار با امام ( ع ) تشويق مىكرد ، ولى هنگامى كه او در مقابل حضرت قرار گرفت و امام نيزهاش را به سوى وى نشانه گرفت بسر بن ارطاة خود را به پشت بر روى زمين انداخت ، پاهايش را بلند كرد و عورتش را نمايان ساخت . امام ( ع ) از او روى برگرداند و از كشتنش صرفنظر كرد . وقتى كه بسر از زمين برخاست كلاه خود از سرش افتاد اصحاب حضرت فرياد زدند كه يا امير المؤمنين اين شخص بسر بن ارطاة طاغى معروف است ( رهايش نكن ) حضرت فرمود : او را به خودش واگذاريد . لعنت خدا بر او باد . معاويه بر اين كار سزاوارتر از اوست . معاويه از اين كار بسر خندهاش گرفت بعدها معاويه بسر را براى اين كار مسخره مىكرد و مىگفت : اى بسر مهم نيست كه چه پيش آمد ؟ خجالت نداشته باش و سرت را بالا بگير تو از عمرو عاص پيروى كردى ، خداوند عورت او را به تو نشان داد و باز من عورت تو را ديدم .
( پس از جريان كشف عورت بسر بن ارطاة ) جوانى از مردم كوفه و اطرافيان امير المؤمنين فرياد برآورد : واى بر شما اى مردم شام خجالت نمىكشيد كه عمرو عاص به شما كشف عورت را آموخت ؟ و سپس اين اشعار را در فضيحت آنان سرود .
اى مردم شام آيا اين رواست كه هر روز جنگجويى با وقاحت تمام عورتش در وسط ميدان جنگ نمايان شود ؟
[ 577 ]
امير المؤمنين بدليل اين رسوايى نيزهاش را فرود نياورد و معاويه در خلوت بر اين رسوايى قاه قاه بخندد ديروز عورت عمرو آشكارا شد و مقنعه زنان را بر سر كرد و امروز بسر بن ارطاة از او در اين عمل زشت پيروى كرد به عمرو و پسر ارطاة بگوييد چشمان خود را خوب باز كنند توصيه مىكنم كه دوباره با شير روبرو نشوند عمرو و ارطاة بايد عورت خود را بستايند زيرا بخدا سوگند عورتشان آنها را از مرگ نجات داد اگر عورتشان نبود از نيزه امام خلاصى نداشتند هر چند زشتى اين كار چنان است كه هرگز نبايد [ 4 ] تكرار شود بسر بن ارطاة درباره اين پيشامد عمرو عاص را مسخره مىكرد و مىخنديد .
ولى بعدا اين امر براى خود او موجب تمسخر شد .