شرح
اين بخش از كلام امام ( ع ) هشت صفت از صفات جمال و كمال خداوند را در بر دارد :
[ 580 ]
1 يگانگى خداوند كه با تأكيد بر نداشتن شريك ، با اين عبارت كه : « لا شريك له » اثبات شده است . پيش از اين ما يگانگى خداوند را با دليل عقلى ثابت كرديم ، و چون اين موضوع از امورى نيست كه اثبات نبوّت بر آن متوقّف باشد ، در اين مورد به دليل نقلى بسنده مىكنيم . خداوند متعال فرموده است :
لو كان فيهما آلهة الا اللَّه لفسدتا [ 1 ] و باز فرموده است : « خداى شما خدايى است يگانه ، و جز او خدايى نيست » 2 اوليّت حق تعالى ، كه هيچ چيز بر ذات خداوند سبقت نداشته بيان شده است .
3 در اين فراز ثابت گرديده است كه وجود حق تعالى نسبت به همه اشياء آخر است .
يعنى ذاتى غير متناهى است ، و در حدى محدود نيست درباره معنى اول و آخر بودن خداوند پيش از اين خطبه بطور كامل بحث كرديم . اين كه امام ( ع ) قبل و بعد بودن اشيا را نسبت به خداوند در اين خطبه نفى فرموده است ، صرفا براى بيان تأكيد اين حقيقت است .
4 در خداشناسى اوهام بدرك ذات حق نمىرسند ، تا براى او صفتى را اثبات كنند : پيش از اين در شرح سخنان امام ( ع ) اين حقيقت را دانستهايد كه حكم خيال و اوهام جز در امور محسوس و يا وابسته به محسوس صادق نيست و امورى كه از ويژگيهاى ماده و مقوله وضع ، مجرّد باشند قوّه واهمه كل وجود آنها را انكار مىكند چه برسد كه براى آنها صفاتى را هم تصديق داشته باشد ، عقل محض است كه خداوند را متّصف به صفت مىداند ، آنهم نه اوصافى كه ذاتا
[ 1 ] سوره انبياء ( 21 ) آيه ( 22 ) : اگر در زمين و آسمان جز يك خداوند مىبود آنها فاسد مىشدند .
هر چند آيه فوق بعنوان برهان عقلى آمده است اما مشتمل بر يك برهان عقلى و قياس استثنايى است كه با استثنا نقيض تالى « عدم فساد زمين و آسمان » عدم تعدد اله ثابت شده است م .
[ 581 ]
نمود خارجى داشته باشند ، بلكه در مقايسه با غير ، اين امور اعتبارى را عقل انتزاع مىكند . از معنى انتزاع صفت چنين فهميده نمىشود كه عقل مىتواند صفاتى را براى حق تعالى اثبات كند ، بلكه معنايش آن است كه حكم اوهام درباره اوصاف خداوند حكم درستى نيست ، چه شعاع عمل آنها صرفا محسوسات مىباشد .
5 حق تعالى كيفيّتى ندارد كه خردها بر آن دست يابند . براى توضيح اين مطلب لازم است كه پيشاپيش معنى كيفيت روشن شود . بدين منظور مىگوييم ،
كيفيّت : عبارت از ويژگيى است كه در محلّى ثبات و استقرار يافته باشد ، به گونهاى كه ذاتا ، قابل قسمت كردن ، و يا نسبت دادن به چيزى نباشد ، و چون خداوند متعال هيچ صفت زايد بر ذاتى ندارد كه ذات جايگاه آن صفت باشد محال است كه بتوان به چگونگى ذات حق تعالى وقوف و اطلاع يافت .
6 ذات مقدّس خداوند جزء و بعض ندارد . اين سخن امام ( ع ) اشاره به كميّت نداشتن وجود حق تعالى است ، زيرا چنان كه دانستهايد ، كميّت يا مقدار از خصوصيّات جسم است وقتى كه خداوند داراى جسم نباشد كميّت ندارد ، و چيزى كه مقدار نداشته باشد ، بعض و جزء ندارد . بعلاوه هر چيزى كه از جزء تشكيل يافته باشد ، نيازمند جزء خواهد بود ، و هر نيازمندى ممكن الوجود است . در صورتى كه خداوند واجب الوجود مىباشد .
7 هفتمين صفت بارى تعالى اين است ، كه : چشمها نمىتوانند بر او احاطه يابند چنان كه خداوند خود فرموده است : لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ . اين موضوع كه خداوند قابل رؤيت نيست ، ميان دانشمندان اسلامى اختلاف نظر است . قبل از اين درباره اين معنى به تفصيل سخن گفتهايم كه خلاصه آن اين است : با حسّ بينايى بى هيچ واسطهاى رنگها و نورها درك مىشوند و سپس بوسيله رنگ و نور ، رنگ پذيرها ، و اشيا روشنى يافته ، مورد رؤيت قرار مىگيرند . چون رنگ و روشنايى از خصوصيّات جسماند ، و خداوند
[ 582 ]
از خصوصيّات آن پاك و منزّه مىباشد ، بنابراين غير ممكن است كه با حسّ بينايى درك شود .
8 ويژگى هشتم ، دلها توانايى احاطه بر ذات حق را ندارند .
مقصود حضرت از بيان اين صفت اين است كه خرد انسان از احاطه يافتن بر حقيقت ذات خداوند ناتوان است . قبل از اين درباره اين خصوصيّت حق تعالى توضيح بيشترى داده شده است بيش از آن نيازى در اين مورد احساس نمىشود .