لغات
شغف جمع شغاف : پوششى براى قلب به عبارت ديگر مشيمه .
دفاق : خالى شده در اصل خطبه دهاقا كه به معنى خروج پياپى و يا خروج با شدت است .
لدم : بر سينه زدن ( از روى ناراحتى ) .
كارته : چيزى كه موجب شدت غم و غصه مىشود .
ابلاس : نا اميدى ، يأس .
رجيع : در اصل لغت به معنى شترى است كه در مسير و سفر سرگردان مانده باشد ،
در اين جا به معنى بى اختيار است .
صحاق : ناقص .
يافع : جوانى كه سنش به حدود بيست سال رسيده باشد .
سادره : شخص بيهوده كارى كه انجام اعمال زشت برايش اهميت ندارد .
ماتح : كسى كه دلو آب را از چاه بيرون مىكشد .
بدوات : چيزهايى كه در نظرش نيك جلوه مىكند به خاطرش مىآيد .
دهمه : او را فرا گرفت ، او را پوشاند .
غبر شئى : باقى مانده آن .
جماحه : سعى و كوشش براى رسيدن به خواستههاى خود .
سادر دوم : شخص متحير و سر گردان .
نضو : لاغر شدن بر اثر بيمارى .
حفدة الولدان : كمك دهندگان به فرزندان ميت براى خاكسپارى و مراسم ديگر او .
حشده : اجتماع كنندگان .
تفجع : درد و ناراحتى .