شرح
مىگويم ( شارح ) روايت شده كه عمرو بن عاص و ابو موسى اشعرى ، در جايى به نام دّومة الجندل براى حكميت در امر خلافت مردم با يكديگر ملاقات كردند . در آن روز على ( ع ) به كوفه وارد شد ، و منتظر حكميّت آن دو گرديد .
هنگامى كه به حضرت خبر رسيد كه عمرو عاص ابوموسى را فريب داده است
[ 1 ] من در منفرج اللوى امر و رأى خود را به شما گفتم گوش نكرديد نتيجه نصيحت من در روشنى صبح براى شما آشكار شد دريد بن الصحه با برادرش عبد اللّه به جنگ بنى هوازن رفت و با غنيمت بسيار بازگشتند . دريد به برادرش گفت در منفرج نمانيم ، كه از احتياط دور است زيرا ممكن است بنى هوازن امشب به سراغ ما بيايند .
عبد اللّه قبول نكرد و در منفرج فرود آمدند . صبحگاه بنى هوازن بر آنها تاختند و عبداللّه و يارانش را كشتند . دريد با زخم فراوان گريخت و قصيدهاش را سرود و اين بيت از آن قصيده است . تمثل حضرت به اين قصيده بيان كننده اين حقيقت است كه شما در صفين سخن مرا گوش نكرديد و به حكميت راضى شديد و جز پشيمانى حاصلى نبرديد م .
[ 182 ]
اندوهى شديد بر آن حضرت هجوم آورد ، بپاخاست و براى مردم خطابهاى ايراد كرد ، و فرمود : « سپاس خداى را . . . » و در پايان خطبه به شعر دريد تمثّل جست .
در بعضى از روايات ، اين جملات نيز آمده است : « بهوش باشيد اين دو مردى كه شما براى داورى انتخاب كرديد ، حكم كتاب را پشت سر گذاشتند ، و آنچه را قرآن ميرانده بود ، زنده كردند ، و هر يك از آن دو ، هواى نفسش را پيروى كرده ، و بى دليل و برهان ، حكمى صادر كردند و آن گاه ، در داوريشان بر خلاف رفتند ، و هيچ يك از آنها را خداوند هدايت نفرمود . شما براى جهاد در راه خدا و به راه افتادن و حركت كردن آماده شويد ، و در روز فلان ، در لشگرگاه خود حاضر باشيد » . داستان حكميت و علت آن را تاريخ نقل كرده است ، علاقمندان به مطالعه بيشتر به كتب تاريخى معتبر مراجعه كنند .
لغات « خطب » امر بزرگ ، پيشآمد عظيم « فدحه الأمر » : وقتى كه مشكل كار شخص را به مشقّت اندازد ، سنگينى كار . « جافى » داراى طبيعت دير آشنا كسى كه سرشتش از الفت دورى گزيند و به همين دليل با ديگران قطع رابطه كند .