فقوله عليه السلام : و لئن أمهل الظّالم إلى قوله ريقه :
اين فراز از كلام امام ( ع ) براى تهديد مردم شام آورده شده است ، كه خداوند آنها را گرفتار مىكند ،
قوّت و نيرومنديشان را از ميان خواهد برد . پروردگار در تمام حركات ، اعمال و رفتار در كمين آنهاست و در مسير حركتشان كه گمراهى و ضلالت است قرار گرفته است . روزى گلويشان را گرفته ، و جانشان را مىستاند .
از به كار بردن واژه « شجى » و بر « مرصاد » بودن خدا ، فهميده مىشود كه حق تعالى ، ستمگران را به كيفر و عقوبت گرفتار مىكند ( هر چند اين عقوبت تأخير داشته باشد ، امّا قطعى و يقينى است ) چنان كه خود در اين باره مىفرمايد :
[ 849 ]
او ياخذهم فى تقلبهم فما هم بمعجزين او ياخذهم على تخوف [ 3 ] سپس امام ( ع ) سوگند ياد مىكند كه اصحاب معاويه بر آنها پيروز مىشوند ، تا مگر كوفيان را بر مقاومت و پايدارى بسيج كند . پس از آن تصوّر بعضى را در علّت پيروزى اصحاب معاويه بر يارانش را كه موجب ضعف روحيّه آنها مىشود رد كرده ، مىفرمايد : دليل غلبه اصحاب معاويه بر حق بودنشان نيست ،
بلكه پيروى بيچون و چراى آنها از دستورات معاويه در امر باطل و تسامح خوددارى شما از پيروى از من با وجودى كه حقّم مىباشد زيرا پيروزى و موفقيّت در وحدت كلمه و فرمانبردارى از امام و پيشواست نه اينكه به حقّانيّت امام اعتقاد داشته باشى ولى در عمل و ميدان كارزار او را رها كرده و تنها بگذارى .
امام ( ع ) سخن را در توبيخ و اهانت مردم كوفه ادامه داده ، و بدليل تخلّف و سرپيچى از دستوراتش از آنها اظهار تنفّر و انزجار كرده مىفرمايد : و لقد اصبحت الأمم الى قوله رعيّتى : « امّتها از سلطانشان مىترسند امّا عجب اين است من كه على هستم از پيروانم مىترسم » بطور طبيعى و همگانى رعايا از سلطان خود مىترسند ، وقتى كه قضيّه بر عكس باشد يعنى امير از افراد تحت امرش بترسد چنان پيروانى سزاوار ملامت و سرزنش هستند و هيچ بهانه و دليلى بر عليه حاكم خود ندارند .
همين تخلّف از دستور امام ( ع ) كه دقيقا نوعى ظلم بر خودشان بود ، آنها را مستحقّ تنفّر و انزجار امام ( ع ) كرد . چه آن حضرت در موارد زيادى آنها را مورد تفقّد و دلسوزى قرار داد . از جمله روز حكميّت در صفّين ، ولى آنها نصيحت و صلاحديد امام ( ع ) را نپذيرفته و بعنوان تمرّد از دستور به آن حضرت گفتند : اگر
[ 3 ] سوره نحل ( 16 ) آيه ( 46 و 47 ) : آنها را در حال دگرگونى و تغيير وضع فرا مىگيرد ، قادر به درمانده كردن ما نيستند و يا در حال ترس و خوف به عذاب دچارشان مىكند .
[ 850 ]
بحكميّت راضى نشوى آنچه با عثمان كرديم با تو خواهيم كرد .
امام ( ع ) در ادامه سخن تقصير مردم كوفه و راهنماييهاى خود را نسبت به آنها در جهت ارشاد و هدايت و اصلاح امورشان بر مىشمارد ، و بعنوان مشت نمونه خروار ، فرار آنها از جهاد با دشمن و حفظ بلادشان ، و دعوت آنها بطور علنى و سرّى بر انجام كارهاى شايسته ، و پند و اندرز دادن آنها بر انديشه صحيح در امور را ، يادآور مىشود .
كلام امام ( ع ) نمودى از سخن حق تعالى در حكايت از داستان نوح ( ع ) است كه به درگاه خدا عرضه مىدارد : قال رب انى دعوت قومى ليلا و نهارا فلم يزدهم دعائى الافرارا و انى كلّما دعوتهم لتغفر لهم جعلوانا اسرارا [ 4 ] . سپس امام ( ع ) مردمان كوفه را با وجودى كه حاضر بودند به غايبان ، و در صورتى كه ادّعاى بندگى خدا را داشتند به اربابان متمرّد از فرمان تشبيه كرده است . جهت تشبيه اين است كه اشخاص حاضر از موعظه و نصيحت پندى مىگيرند ، اما افراد غايب چون قادر به شنيدن نيستند از پند و اندرز سودى نمىبرند . وقتى كه افراد حاضر پند گيرنده نباشند با افراد غائب تفاوتى ندارند .
وظيفه بندگان نيز اطاعت و فرمانبردارى از دستورات فرماندهان مىباشد ،
ولى وقتى كه از روى غرور و تكبّر فرمانبردارى نداشته باشند ، همچون اربابانى خواهند بود كه همواره دستور مىدهند و دستور نمىبرند ( پيروان حضرت نه گوش به نصيحت مىدادند ، و نه فرمانبردار بودند . بدين لحاظ آنها را به افراد غايب و ارباب تشبيه كرده است )
[ 4 ] سوره نوح ( 71 ) آيه ( 5 تا 9 ) : بار خدايا ، من قوم خود را شب و روز به راه حق فرا خواندم ، دعوت من جز فرار و عدم قبول چيزى بر باور آنها نيفزود ، هر گاه آنها را فرا خواندم كه توبه كنند و گناهانشان را بيامرزى انگشتهايشان را در گوش خود قرار داده جامه بر سر كشيدند و بر كفر اصرار ورزيدند و راه تكبر پيمودند . باز آنها را به صداى بلند دعوت كردم و در آشكار و نهان اندرزشان دادم ولى سودى نبخشيد .
[ 851 ]
در ادامه مذمّت و بدگويى ، آنها را توبيخ مىكند كه گوش به سخن حكمتآميز و موعظه بليغ آن حضرت ندادهاند و بدين سبب سزاوار ملامت شدهاند .
منظور حضرت از « اهل بغى » مردم شام ، پيروان معاويهاند ، و « ايادى سبا » ضرب المثلى كه به هنگام نهايت تفرقه جمعيّتى ، بدليل عدم اجتماعشان در مجالس و محافل تصميمگيرى آورده مىشود .
« ايادى و سبا » دو كلمهاند مانند « معدى و كرب » كه بصورت يك اسم آورده مىشود . « سبا » قبيلهاى است از اولاد « سبا » فرزند يشحب بن يعرب بن قحطان . و اصل مثل درباره اين قبيله بدين طريق است كه اولاد سباء در كرانههاى سدّ مآرب زندگى مىكردند ، هنگامى كه سدّ مآرب در شرف تخريب قرار گرفته بود ، زن كاهنى بر ويرانى سد آگاهى يافت ، و جريان امر را با شخصى بنام عمرو بن عامر ملقّب بمزيقيا در ميان گذاشت . عمر بن عامر قبل از خرابى سدّ مآرب و ويرانى آن ، باغات ، مزارع و اموال خود را فروخت و به مكّه هجرت كرد .
امّا بقيّه ساكنان منطقه دچار زحمت گرديده و علّت را بدرستى نمىدانستند و با تضرّع و زارى از كاهنه چاره مشكل را مىخواستند . زن كاهن مشكلات آينده را و آنچه اتفاق خواهد افتاد به آنها خبر داده گفت : خرابى سد مآرب موجب تفرقه و جدايى ما خواهد شد . مردم در مورد آينده خود با كاهنه مشورت كردند . او در نظرخواهى چنين گفت : آنها كه داراى همّتى بلند هستند و در حمل و نقل سخت كوش و مقصدى تيز بينانه دارند به كاخهاى استوار و محكم عمّان كوچ نمايند .
نياكان مردم عمّان همين گروه هستند . و از شما آنها كه چابك و استوارند و بر مشكلات روزگار مىتوانند شكيبا باشند ، سرزمين و وادى « نمر » را از دست ندهند . قبيله « خزاعه » همين گروه هستند .
[ 852 ]
سپس گفت از شما آنها كه ميل دارند چون كشتى بر ساحل آرام بگيرند و خوراكيهاى گوارا در محلّ زندگى خود داشته باشند « يثرب » را كه داراى درختان خرما است ، دريابند . دو قبيله اوس و خزرج همين گروه هستند .
و سپس گفت آنها كه تمايل به آب انگور و شراب و ملك پادشاهى دارند و مايلند كه لباس ابريشم بپوشند لازم است كه به « بصرى و غوير » ( نام دو منطقه در سرزمين شام ) بروند . آل جفنيّة از قبيله غسّان همين دستهاند .
پس از آن گفت از شما آنها كه مايلند ، لباس نازك بپوشند و اسبهاى خوشنژاد سوار شوند ، و گنجينههايى از روزى داشته و بخون ريزى مشغول باشند بسرزمين عراق كوچ كنند . « آل جذيمة الأبرس » همين گروهند .
و آل « محرّق » در حيره ماندند . تفرقه آل سباء در بلاد موجب اين ضرب المثل مشهور گرديد [ 5 ] اين ضرب المثل بر هر جمعيّتى كه دچار تفرقه گردد اطلاق مىشود .
با توجّه به اين كه خدعه و فريب ، بى توجّهى به مصلحت اجتماعى مىباشد ، امام ( ع ) درباره اصحاب خود مىفرمايد : « يتخادعون » يعنى ياران من ( داراى اين خصيصه زشت اخلاقى هستند كه ) هرگاه از مجلس وعظ و پند باز مىگردند هر يك ديگرى را از موضوع وعظ و نصيحت غافل مىگرداند . و به موضوعات ديگرى توجّهش مىدهد . هر چند انجام اين امر بقصد فريب نباشد ،
نتيجه آن خدعه يعنى غافل ساختن از مصلحت امر است . ( چنان كه آل سبا آنچه كاهن گفته بود از يكديگر پوشيده مىداشتند ) .
منظور كلام امام ( ع ) كه فرمود : « در صبحگاه آنها را قوام مىبخشم » اين
[ 5 ] قرآن مجيد در سوره سبا بطور اجمال به ناسپاسى مردم سبأ اشاره كرده و مىفرمايد : و مزّقناهم كل ممزق ، مفسرين گفتهاند : آل سبا 14 قبيله بودند و بر اثر ناسپاسى نعمت از آنها زوال يافت و موشها سد را خراب كردند و سيل العرم همه چيز را با خود برد . م .
[ 853 ]
است كه به اصلاح اخلاق آنها با حكمت و موعظه مىپردازم ، امّا شب هنگام كه باز مىگردند مانند پشت كمان كج شدهاند [ 6 ] اين جمله تشبيه معقول به محسوس است . انحراف آنها از زيبايى اخلاق و كجى فكر و انديشه معقول به كمان محسوس تشبيه شده است .