ترجمه
« اگر چند روزى خداوند ستمگر را مهلت دهد ( براى سختتر شدن عقوبت ظالم است ) ولى هرگز از مؤاخذه و كيفر او صرف نظر نخواهد كرد زيرا پروردگار در كمين ستمگر است و در گذرگاهش قرار دارد و ناگاه گلو و مجراى فرو بردن آب دهانش را گرفته ، نابودش مىكند .
آگاه باشيد سوگند به آن كسى كه جان من در قبضه قدرت اوست ، ( با
[ 846 ]
ضعفى كه شما از خود نشان مىدهيد ) مردم شام بر شما مسلّط خواهند شد . البتّه اين غلبه و چيرگى آنها به اين دليل نيست كه از شما بحق سزاوارترند ، بلكه صرفا بدين سبب است كه آنها در اطاعت و فرمانبردارى معاويه كوتاهى نمىكنند ولى شما در پذيرش دستور من تسامح و سستى از خود نشان مىدهيد ( شگفتآور است ) همواره امتها از ستم واليان خود بيمناكند ، امّا من از بيداد رعيت خودم ترسانم [ 1 ] شما را براى جهاد بر انگيختم ، نرفتيد ، سخن حق را گوشزدتان كردم نشنيديد در آشكار و نهان دعوتتان نمودم . اجابت نكرديد . پند و اندرزتان دادم نپذيرفتيد اى حاضرانى كه همچون غايبانيد و اى بندگانى كه مثل اربابان عمل مىكنيد ( بايد خيلى خيره سر باشيد ) كه حكمتها را بر شما مىخوانم از آنها فرار مىكنيد ، با مواعظ نيك و رسا پندتان مىدهم از آن دورى جسته پراكنده مىشويد هنگامى كه شما را براى جهاد با ستمگران و طاغيان ترغيب و تشويق مىكنم ، هنوز سخنم بپايان نرسيده ، كه مانند « قوم سبا » متفرّق مىشويد . ( پس از تمام شدن گفتههاى من ) دوباره به مجلس بازگشته و با پند و اندرزهاى دروغين يكديگر را فريب مىدهيد ( شما به سرعت تغيير موضع مىدهيد ) صبح هنگام ، شما را براه راست استوار مىدارم ولى بگاه شب به نزد من باز مىگرديد ، مانند كمان محكمى كه نه كسى قدرت صاف كردن آن را دارد و نه خودش قابليّت صاف شدن را داراست .
آخر تا كى ؟ ديگر ، اندرز دهنده بستوه آمد ولى اندرز شنونده از مأيوس بودن خود چيزى نكاست ( از پند دادن شما خسته شدم چرا اصلاح امور را محال مىپنداريد ؟ ) اى گروهى كه بدنهاتان حاضر و خردهاتان گم است و خواستههاى شما مختلف و گوناگون مىباشد ، و رؤسايتان را گرفتار كردهايد .
[ 1 ] جانهاى ما فدايت باد ، اگر تو نيز يك ديكتاتور بودى رعايا از تو مىترسيدند و اگر اصلاح مردم را به بهاى فساد نفست مىخواستى همه از تو وحشت مىكردند اما . . . ( م . )
[ 847 ]
امير شما مطيع خداست ، و شما او را نافرمانى مىكنيد ولى امير مردم شام ( معاويه ) معصيت خدا را انجام مىدهد و مردم شام از او فرمان مىبرند بخدا سوگند ، دوست مىدارم كه معاويه با من معامله طلا با نقره نمايد ، از شما افراد بى تعهّد ده نفر دريافت كند و از اطرافيان خود يك نفر را به من بدهد .
اى مردم كوفه من از جهت سه چيز كه در شما وجود دارد و دو چيز كه در شما نيست به غصّه گرفتار شدهام .
سه چيزى كه در شما هست عبارتند از :
1 گوش داريد و كريد 2 حرف مىزنيد و لاليد 3 چشم داريد و كوريد دو چيزى كه در شما نيست عبارت از :
1 آزاد مرد نبوده و خوش برخورد نيستيد 2 در گرفتارى برادران موثّق نبوده مورد اعتماد و اطمينان نمىباشيد .
خيرى به شما نرسد ، دستهايتان خاك آلود باد ، همواره به فقر و ذلت گرفتار باشيد [ 2 ] .
شما مردم كوفه شبيه شترانى هستيد كه چوپان نداشته باشند و از هر سو كه جمع شوند از ديگر سو متفرّق گردند .
بخدا سوگند ، گويا شما را مىنگرم ، و گمان نزديك به يقين دارم ، هنگامى كه تنور جنگ تفتيده گردد و آتش زد و خورد شراره بجهاند ، از اطراف پسر ابى طالب همچون زنى كه از فرزندش جدا شود ، پراكنده مىگرديد . ولى من به حق بودن خودم اطمينان داشته ، و از جانب پروردگارم دليلى گويا دارم و بر مسير پيامبر كه طريقى واضح و روشن است حركت مىكنم . من براه خدا و شريعت رفته ، حق را از طريق ضلالت و گمراهى جدا مىسازم . ( من و خانواده پيامبر شما همواره براه حق رفته و مىرويم ) بنابراين شما رفتار اهل بيت پيغمبر ( ص ) را در نظر گرفته ،
[ 2 ] جمله « تربت ايديكم » در متن كتاب نبود ولى در شرح موجود است . م .
[ 848 ]
حركت خود را در جهت حركت اولاد پيامبرتان قرار داده و ملازم آنها شويد ، و از آنها پيروى كنيد . زيرا ، آنان هرگز شما را از راه راست بيرون نبرده و بهلاكت نمىرسانند .
( بنابراين ) اگر آنان جايى درنگ كردند شما نيز درنگ كنيد و اگر آنها بر كارى اقدام كردند شما نيز اقدام كنيد ( در كار امامان ( ع ) چون و چرا نداشته باشيد ) از اهل بيت پيغمبر ( ص ) جلو نيفتيد كه گمراه مىشويد و از آنها عقب نمانيد كه بهلاكت مىرسيد . من اصحاب محمّد ( ص ) را ديدهام ، هيچ يك از شما بدانها شباهت نداريد آنها با هيئت ژوليده مويى و گردآلودگى ، صبح مىكردند ، زيرا شب را بسجده و قيام سپرى كرده بودند . ميان رخسار و پيشانى خود نوبت نهاده بودند ،
گاهى در پيشگاه خدا رخسار بر خاك مىگذاشتند و گاهى به عبوديّت پيشانى بر زمين مىساييدند . چنان در سوز گداز روز معاد خود بودند ، كه گويا بر سر آتش پا نهاده باشند . ميان دو چشمشان ( سجدهگاه ) بر اثر سجدههاى طولانى همچون زانوى بزها پينه بسته بود . هنگامى كه نام خداوند سبحان به ميان مىآمد ، از سوز عشق و درد فراق ، چنان اشك از ديدگانشان سيلان مىكرد . كه دامان و گريبانشان تر مىشد . از ترس كيفر خداوند ، و اميدوارى بثواب او مانند درختى كه از وزش باد تند بلرزد بر خود مىلرزيدند . ( ياران رسول خدا چنين بودند ) »