فصل سوم در ستايش حق تعالى است به اعتبار اين كه او داناى به همه چيز است ،
از جمله جزئيّات علم خداوند اين است كه نهفته و باطن اشخاص را مىداند و بر جنين ، رحم و نطفه در اسلاب آگاهى دارد .
در كلام امام ( ع ) كه فرمود : عالم السّر من ضماير المضمرين تا ناشئة خلق وسلالة الفاظ مشكلى وجود دارد كه ذيلا به شرح آنها اشاره مىكنيم .
1 فرمود : خواطر رجم الظّنون چون گمان باطنى انسان به مظنونى تعلّق مىگيرد كه ممكن است حقيقت نداشته باشد ، در اين صورت اين تعلّق شباهت ،
به رجم و سنگ اندازى بيجا پيدا مىكند ، به همين لحاظ لفظ رجم را ، براى گمان استعاره به كار برده است . درباره اينكه چرا كلمه علم را بجاى ظن و گمان
[ 41 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 155 و 156 و 157 ) : صابرين را نويد آمرزش بده آنان كه هرگاه مصيبتى بدانها رو مىآورد مىگويند بازگشت ما به سوى خداست از جانب پروردگارشان رحمت خداوند بر اينان باد هدايت يافتگان همينان هستند .
[ 799 ]
نياورده است به اين دليل است كه در بسيارى از موارد گمان به چيزى مىرود كه جايز نبوده و مطابق با واقع نمىباشد چنان كه گاهى نسبت به بعضى افراد گمان امر قبيحى داده مىشود ، و آنها از اين نسبت آزرده خاطر مىشوند . حال اگر اين گمان صادقى نباشد ، شباهت پيدا مىكند به سنگ زدنى كه موجب آزار شود .
2 عقد عزيمات اليقين : تصميمى نفسانى كه از روى يقين كامل باشد .
3 و مسارق ايماض الجفون : چون چشم انسانى ، در درخشش و جلا به هنگام باز و بسته شدن پلكها به برق شباهت دارد ، لفظ « و ميض » را براى آشكار شدن و لفظ « مسارق » را براى محّل بيرون آمدن استعاره به كار برده است .
4 لفظ « اكنان » را براى قلوب به لحاظ مخفى داشتن رازها و لفظ « غيابات » را براى امور غيبى استعاره گرفته است . وجه مشابهت در اين است كه دلها بسان خانه ، نگاهبان امور نهفته در خود هستند . و تاريكيها از درك امور قابل رؤيت مانع مىشوند چنان كه پردهها از ديدن آنچه در داخل آنهاست درك انسانى را باز مىدارند .
5 مصائف الذرّ و مشاتى الهوامّ . مقصود از لانهها و آشاميدنگاههاى تابستانى و زمستانى حشرات و جنبندگان كوچك ، زير زمين مىباشد كه آنها را از گرماى تابستان و سرماى زمستان حفظ مىكند . و منظور از : رجع الحنين من المولهات ، آهنگ حزين گريه مادر فرزند مرده است كه در فقدان از دست دادن عزيزش ناله بر مىآورد .
6 و لائج غلف الأكمام . در عبارت فوق كلمه « غلف » به اكمام اضافه شده است ، و اين اضافه جالبى است زيرا به هر « كمّى » غلاف گفته مىشود ولى هر غلافى « كم » به حساب نمىآيد . بنابراين رواست كه مفهوم عامّ با اضافه شدن به بعضى از جزئياتش تخصيص بيابد . ( بعبارت روشنتر ) غلاف مفهوم عام دارد و « كمّ » مفهوم خاصى وقتى كه غلاف را به « كم » كه خاص است و معناى همان غلاف را هم دارد اضافه كنيم معناى غلاف تخصيص مىيابد . يعنى خداوند بر
[ 800 ]
محتواى نهان هر چيز آگاه است .
چنان كه قبلا اشاره شد هر دانهاى در داخل پوستهاش داخل در « كم » يعنى غلاف قرار دارد و خداوند بر جايگاه تمام حبوبات و دانهها علم و آگاهى دارد .
7 محطّ الأمشاج : يعنى خداوند بر جايگاه فرود آمدن نطفه از صلب پدر و محلّ استقرار آن كه همان رحم ، يا ظرفى كه منى در آن واقع شده و آميزشى كه با اُوُل و نطفه زن پيدا مىكند آگاه است .
8 خداوند بر آنچه گردبادها بر سطح زمين پراكنده مىسازند و پس از مدتى از دل زمين سر بر مىآورد آگاه است .
امام ( ع ) لفظ « ذيول » را براى آنچه زمين از بذر گياهان گرفته و مىروياند استعاره آورده است .
9 لفظ « عوم » در عبارت حضرت ، براى نفوذ كردن ريشههاى گياه در اطراف زمين به دليل مشابهتشان با آب استعاره به كار رفته است . بنا به روايتى « نبات الأرض » بنات الارض قرائت شده است مطابق اين روايت . منظور از دختران زمين حشراتى هستند كه در ريگزار به وجود مىآيند و در داخل ريگها لانه مىگيرند و مانند « حلكه » راه مىروند . حلكه حشره كوچكى است كه بلندى آن به يك وجب نمىرسد ، زرد رنگ است و پوست صافى دارد ، و عرب آن را بر حشرات شبيه مار اطلاق مىكند .
مطابق اين روايت معناى عبارت چنين خواهد بود : خداوند بر تمام حشرات ريز و درشت كه در طبيعت بوجود آمده و زندگى مىكنند آگاه است .
10 خداوند بر معنا و مفهوم آواز پرندگان واقف است . در اين سخن حضرت نيز لفظ « منطق » براى پرنده استعاره آمده است ، جهت تشبيه اين است كه معناى آواز پرندگان ، همچون نطق انسان كه مفيد معنايى مىباشد براى
[ 801 ]
خداوند معلوم و روشن است .
11 خداوند بر تمام درّ و مرجانهايى كه صدفها در درون خود مىپرورانند و هر آنچه امواج دريا ، مانند گوهرها و حيوانات به همراه دارند و حضانت مىكنند واقف است . لفظ حضانت را كه به معنى سرپرستى است به ملاحظه تشبيه كردن امواج به حيواناتى كه بر تخم و بچّههاى خود مراقبت مىكنند ،
استعاره به كار برده است .
12 حق تعالى بر جلوههاى نور كه از تيرگى ظلمت بدورند مطلع است .
لفظ « نور » استعاره از معارف و شناخت خداوند متعال بوده و ضمير در « عليها » به زمين باز مىگردد ، و مقصود از قرارگاه نطفه رحم مادران است .
لفظ « نقاعة » از جايگاه خون حيض استعاره است ، و چنان كه قبلا دانستى « مضغه » به بعضى از مراحل خلقت فرزند گفته مىشود و منظور از « ناشئة الخلق » « ايجاد كردن آفريدههاست » 13 قوله عليه السلام : لم يلحقه فى ذالك كلفة الى قوله و لا فترة كلفت ، كارى است كه انجام دهنده را بسختى و مشقت افكند و اين مشقّت يا به دليل ضعف نيروى فاعل و يا ضعف وسيله كار و يا به دليل ناتوانى علمى است كه فاعل از تصوّر آنچه مىبايست انجام دهد داشته است ، و خداوند از تمام اين امور پاك و منزه است ، زيرا ضعيف بودن خداوند در هر يك از اين سه مرحله لازمهاش نيازمندى است ، و حق تعالى غنّى بالذّات و بى نياز است و هر يك از عوارض امور فوق نيز از خداوند بدور است زيرا هر يك از موانع علوم و نفوذ آنها بر ذاتى مستلزم وجود جايگاه و مثليّت بر خداوند مىشود . در صورتى كه ذات بارى تعالى از مكان و مثل و مانند داشتن پاك و منزّه است . ( با توضيح فوق روشن شد كه كلفت و مشقّتى بر حق تعالى عارض نمىشود ) امّا دليل عدم خستگى و ملال خداوند اين است ، كه مفهوم ملال و
[ 802 ]
خستگى منصرف شدن نفس است از انجام كار ، بلحاظ تحليل رفتن قواى فكر و ضعف پيدا نمودن آن از عمل و يا به سبب عوارض ديگرى كه بر نفس وارد مىشود و آن را از انجام كار باز مىدارد . چنان كه دانستى خستگى از خصوصيات جسم و سستى آن مىباشد ، و پروردگار جهانيان از داشتن جسم و سستيى كه از ناحيه جسم بر نفس وارد شود پاك و منزه است .
14 قوله عليه السلام : بل نفذ فيهم علمه إلى قوله و غمرّهم فضله امام ( ع ) در عبارت فوق چهار صفت نفوذ علم ، شمارش اعداد ، گستردگى عدالت ، و فراگيرى فضل را براى خداوند اثبات مىكند چنان كه چهار صفت : مشقّت ،
عروض عوارض ، خستگى و سستى ، را از ذات حق تعالى نفى كرد به تعبير ديگر در عبارت فوق چهار صفت ثبوتى را بيان كرده است ، چنان كه در عبارت قبل چهار صفت سلبى را آورده بود . بنابراين نفوذ علم خداوند در ميان آفريدهها ، در مقابل بمشقّت افتادن حق تعالى به لحاظ آگاه شدن بر موجودات قرار گرفته و روشن بودن تعداد آفريدهها براى خداوند ، در برابر فراموشى از شمارش آنهاست و گستردگى عدالت پروردگار درباره همه موجودات در مقابل ، خستگى خداوند از نفوذ دادن امرش و اداره امور مخلوقات قرار دارد ، زيرا معناى عدالت حق تعالى ،
اداى استحقاق هر موجودى در مرتبه وجودش و برآوردن نياز وجودى مخلوقات از زيادى و نقص بر حسب استحقاقى كه برايش در نظام حكمت الهى مقدر و مقرر گرديده است مىباشد : چه مىدانيم كه عروض خستگى موجب اختلاف نظم در فعل خداوند مىشود . ( با اينكه مىدانيم اخلالى در نظم فعل خداوند وجود ندارد ) فرو پوشيدن فضل خداوند همه آفريدگان را در مقابل نفى سستى خداوند از انجام كارهايش آمده است ، زيرا سستى فاعل در كارش مانع از به پايان رسيدن و تحقّق وجودى يافتن آن مىباشد .
قوله عليه السلام : مع تقصيرهم عن كنه ما هو اهله : اين عبارت امام ( ع )
[ 803 ]
براى بيان اين حقيقت است كه عبادت بندگان خداوند در محاسبه با عظمت حق تعالى و استحقاق و اهليّتى كه براى ستايش دارد ، ناچيز است . بنابراين لازم است كه همواره سپاسگزار و ثناگو باشيم و در فرمانبردارى خداوند تكبّر نورزيم .