بحث اول : درباره استعارهها ، تشبيهات و بحثهاى لفظيى است كه در كلام امام ( ع ) به كار رفته است
( و شارح طىّ بيست شماره به شرح زير آنها را توضيح داده است ) 1 لفظ « كبس » را براى خلقت زمين كه بخش اعظم آن در آب قرار دارد استعاره به كار برده است ، از جهت تشبيه كردن زمين به مشكى كه در آن دميده و بر آب افكنده باشند چنان كه مشك در آب فرو نمىرود و بر آب تكيه دارد ، زمين نيز بر آب تكيه دارد .
2 لفظ « استفحال » را براى موج استعاره آورده جهت شباهت شركت داشتن موج و حيوان نر ، در هيجان ، اضطراب و حمله است .
3 موج دريا را به حيوان نر تشبيه كرده است وجه شباهت جوشش و خروش و كفى است كه بر روى موج پديد مىآيد ، چنان كه بر دهان حيوان نر بهنگام هيجان كف ظاهر مىشود .
4 لفظ « جماح » را براى حركت بى نظم و ترتيب آب استعاره به كار برده ، زيرا حركت امواج چنان اضطراب آميز است كه قابل كنترل نيست ، مانند اسبى كه اختيار را از كف سواره بگيرد . و قدرت بر رام كردن آن نباشد .
5 اوصاف شتر را از سينه و شانه « كلكل و كاهل » براى زمين استعاره آورده و با ذكر « وطى و تعمكّ » كه ، به معناى لگد مال كردن و به هم ماليدن مىباشد ، استعاره را ترشيحيّه كرده است . اختصاص دادن « سينه و شانه » به ذكر و بيان بدليل نيرويى است كه در اين دو عضو شتر وجود دارد ، و همه اين اعضا را كنايه از شتر آورده است .
6 براى آب دريا كلمات « استخذا قهر حكمت انقياد و اسهر » را استعاره به كار برده ، و همه اينها كنايه از ملحق كردن آب بحيوانى است كه داراى
[ 777 ]
صولت و قدرت و . . . باشد ، مانند اسب . اضافه كردن كلمه حكمت به كلمه « ذلّ » از باب اضافه سبب به مسبّب است .
7 الفاظ « النخوة ، البأو ، شموخ الأنف ، الغلواء ، النّزق ، الزّيفان و الوثبات » را به دليل اضطراب و هيجان آب براى دريا استعاره آورده است ، از باب تشبيه كردن آب به انسان گستاخ و سرگردان كه حركات و رفتارش بيان كننده تكبّر و غرور مىباشد .
8 لفظ « اكتاف » را براى زمين استعاره به كار برده است . جهت مشابهت اين است كه زمين جايگاه حمل بار سنگين كوههاست ، چنان كه شانه انسان محلّ برداشتن بارهاى سنگين مىباشد .
9 لفظ « عرنين و انف » را براى ناحيه بلند قلّه كوه ، استعاره آورده است كه كنايه از تشبيه كردن كوهها به انسان مىباشد .
10 عبارت « تغلغل و تسرّب » كنايه است از تصوّر فرو رفتن كوهها در عمق زمين و سپس لفظ « خياشيم » را كه به معناى دماغ است ، براى اين فرو رفتگى تخيّلى استعاره به كار برده ، زيرا ، به توهّم ، براى كوهها دماغها فرض شده است ايستادگى تخيّلى كوهها در منافذ زمين ، خياشيم ناميده شده است .
11 استعاره بكار بردن لفظ « ركوب » براى كوهها و گردن براى زمين كنايه از غالب و مغلوب است ، يعنى زمين مغلوب كوهها شد .
12 استعاره آوردن « وجدان و ذريعة » براى جدول و نهرهاى كوه كنايه از انسانى است كه براى رسيدن به مطلوبش وسيلهاى ندارد .
13 مرجع ضمير در كلمههاى « تغلغلها ، ركوبها و خياشيمها » زمين است مرجع بقيّه ضماير در عبارت روشن و آشكار مىباشد .
14 نسبت دادن ، زنده كردن به زمين ، و بيرون آوردن گياهان از آن به ابر ،
نسبت مجازى است ، و گرنه فاعل حقيقى در اين امور خداوند متعال مىباشد .
[ 778 ]
15 خواب نبودن ابر كنايه از پوشيده نبودن درخشش برق در ابرهاست .
استعاره اين جمله استعاره بالكنايه است .
16 لفظ « هدف » كه به معنى پيوسته و متصل است براى قطرات پيوسته باران استعاره به كار رفته است . به اين دليل كه قطرات باران پياپى به زمين مىرسند . در كلام امام ( ع ) قطرات باران به نخى پيوسته و متّصل تشبيه شده است .
17 لفظ « الدرّر و الأهاضيب » كه به معناى پوششى بر ابرهاست استعاره به كار رفته و كنايه از همانند دانستن ابرها به شتر مىباشد .
18 باران زا كردن و راندن ابرها را مجازا به باد جنوب نسبت داده است ، به اين دليل كه باد جنوب موجب نزول باران از ابر مىشود ، ذكر جنوب بدين سبب است كه باد جنوبى در بيشتر نقاط هم گرم و هم مرطوب است ، گرم است بدين جهت كه در نقاط گرم نزديك به خورشيد حركت مىكند مرطوب است بدين لحاظ كه بخارهاى برخاسته از آب ، جنوبى هستند و خورشيد در آبهاى جنوبى تأثير فراوانى مىگذارد و آبها تبديل به بخار آميخته به باد مىشوند وقتى كه شرايط جوّى و اقليمى چنين باشد ذكر « جنوب » بدو دليل اولويّت دارد .
الف : بادهاى جنوب همراهى بيشتر با بخارها دارند به همين دليل ابرهاى بيشترى در نقاط جنوب تشكيل مىشوند و بادها را همراهى مىكنند .
ب : بدليل حرارت بيشتر انبساط ملكولها بيشتر و بدليل رطوبت بيشتر براى ريزش باران آمادهتر است و لذا ريزش باران از ابرها در نقاط جنوبى شديدتر مىباشد .
19 لفظ « برك و بوانى » را براى ابرها استعاره به كار گرفته و سپس سينه بر زمين گذاشتن را كنايتا به ابرها نسبت داده است ، از باب تشبيه كردن ابر ، به شترى كه بر اثر سنگين بار سينه بر زمين مىنهد .
20 كلمه « ابتهاج ، از دهاء و اللبسّ » را مجازا به زمين داراى گل نسبت
[ 779 ]
داده است . به لحاظ تشبيه كردن زمين به زنى كه از جهت داشتن لباسهاى زيبا و فاخر خوشحال است و شادمانى مىكند .