ترجمه
« پس از آفرينش آسمانها و سكونت دادن فرشتگان در آنها خداوند متعال ،
زمين را بر روى موجهاى پرهيجان و لجّه درياهاى سرشار ( مانند حيوان نر و هيجان زدهاى كه بر حيوان ماده مىجهد ) به طورى كه بر سرهم مىغلطيدند ، و صداى مهيب
[ 771 ]
ايجاد مىكردند ، بپا كند . آرى درياهاى ذخّار و سرشارى كه امواج پر تلاطم آن خود را برهم زده و درهم فرو مىرفتند ، و همچون شتران كه به هنگام هيجان شهوت ، كف بر لب مىآورند كف بر سر آورده بود .
( با قرار دادن زمين در داخل درياها ) بس كه پيكر زمين سنگين بود آن درياى پر موج و متلاطم ، از خروش افتاد ، زمين چنان دريا را در زير جثّه سنگين و كتف و شاخه خود مالش داد ، كه از آن هيجان و تندى و مستى به آرامش و افتادگى گراييد ، و آن سر و صدا و هياهويش به شكستگى مبدّل و مطيع فرمان بردار حكمت الهى شد . و پالاهنگ ذلّت و اسيرى ، انقياد و تسليم پروردگار را بر گردن نهاد . پس از آرام گرفتن دريا ، زمين بساط خود را ، بر روى امواج آن گسترانيد ، و دريا باد نخوت و غرور و بلند پروازى را از دماغش بيرون كرد ، و آب پس از آنهمه جوش و خروش و درهم غلطيدنها ، فرو نشست و زمين بر روى آب ساكن ، قرار يافت و آب اطراف زمين را فرا گرفت .
آنگاه خداوند متعال بار گران كوههاى بلند و قلّههاى بر افراشته را بر دوش زمين نهاد ( و زمين در اثر آن بار سنگين ، ناگزير بر آب فشار آورد چنان كه در اثر فشار ،
خون از دماغ انسان جارى مىشود ) آب چشمه سارها از خيشوم دماغ كوهسارها بيرون زد و در فضاى بيابانها و شكافهاى زمين جارى و متفرق شد . حركات زمين به واسطه كوههاى محكم و پابرجا و قلّههاى بزرگ و سر بر ( فلك ) كشيده ، مساوى و آرام گرديد .
و آن كوهها در سطح و سوراخهاى بينى زمين فرو رفت ، بر گردنش سوار و پست و بلندش را نرم و هموار كرد . سپس خداوند متعال ميان زمين و جوّ را وسيع و فراخ گردانيد ، و فضا را داراى نسيم خوش براى ساكنان ساخت و اهل زمين را ايجاد كرد و از تمام نعمتهاى آن برخوردار نمود . و با اين حال ( خداى مهربان ) زمينهاى بلند و بى گياه را كه آب چشمهها ، جويبار و نهرها از رسيدن و دستيابى به آن بلنديها ناتوان هستند ، از ياد نبرد و براى سيراب كردن آنها ابرى كه حيات بخشنده و بيرون آورنده نباتات آن زمين بود ، بيافريد و زمينهاى مرده را زنده و
[ 772 ]
گياهان را سر سبز كرد . ( اينها همه در نتيجه آن بود كه ) تخته ابرهاى جدا و پراكنده را بهم در پيوست ، تا اين كه ابر سفيد انبوه پر آب بموج و جنبش آمد و بصورت گرد بادى پر تحرك آماده حركت و باريدن شد ، در حالى كه زنجير درخشانى از برق بپايش بسته داشت و پى در پى آن برق در ميان تودههاى ابر سفيد و درخشان نور مىباريد .
خداوند ابرهاى پر باران را در حالى كه بشدّت متراكم و آماده ريزش بودند به كوههاى بلند فرستاد و بر اثر سنگينى فراوان بزمين نزديك شده بودند . باد جنوب آنها را درهم فشرد ، باران سيل آسا از ابرها فرو ريخت . باران دانه درشت و پر منفعتى نازل شد ( مانند شترى كه از شدّت سنگينى بار سينه بر زمين نهد ) ابر به زمين نزديك گرديد و بار سنگينى باران خود را بر زمين نهاد و سرزمين خشك را سيراب و آباد كرد .
زمين خرّم و شادمان شد ، خداوند بوسيله باران بر زمين بى گياه و كوههاى خشك علف رويانيد و آنها را سرسبز كرد ، و زمين از داشتن اين همه زيبايى و زينت ، شادمان گرديد و لباسهاى سبز و سرخ زرد و درخشان از گلهاى رنگارنگ به تن پوشيد و چادر سفيد شكوفه را بر سر افكند و گردنبندى كه از شكوفههاى زيبا ساخته شد بر گردن آويخت . گياهان رنگارنگ غذاى انسانها و خوراك حيوانات را تأمين كرد و براى رهروان در زمينها راههاى گشاده باز كرد ، و در هر جادّه نشانها بر پا نمود .
پس از گسترده ساختن زمين و بسط دادن فرمان خود بر آن ، آدم ( ع ) را از ميان خلق خود برگزيد ، و در آغاز ، طبيعت او را سرشت و در بهشت خود سكنايش داد ،
معاش و خوراكيهاى لازم را برايش آماده ساخت و او را از چيزهاى غير مجاز نهى فرمود ، و به او تذكّر داده و آگاهش كرد كه اگر متعرّض امور منهيّه گردد معصيت آفريدگار را كرده و مقام و منزلت خود را در پيشگاه حق به خطر افكنده است .
ولى آدم ( ع ) اقدام بر امرى كرد كه از آن نهى شده بود ( چون علم خداوند بر اين گذشته بود ) [ 1 ] . پس از آن كه آدم ( ع ) از گناهش توبه كرد خداوند او را به زمين
[ 1 ] بيان امام ( ع ) دلالت بر جبر نمىكند ، چون علم خداوند دليل فعل كسى نمىشود . قرار بر اين نبود كه آدم ( ع ) همواره در بهشت بماند بدليل آيه شريفه : اِنّى جاعِلٌ فِى الأَرْضِ خَليفةً . اگر آدم از شجره منهيّه نخورده بود شايد در بهشت بيشتر مىماند . م .
[ 773 ]
فرو فرستادن تا زمين خدا را بوسيله فرزندان آدم آباد و بدين سبب حجّت را بر بندگانش تمام كند . و پس از قبض روح آدم ( ع ) هم خدا زمين را از چيزهايى كه دليل و حجّت بر ربوبيّت ، و وسيله شناسايى بين او و بندگانش بود ، خالى نگذاشت ، و ميان معرفت خود و فرزندان آدم رابطه برقرار كرد ، بلكه از آنها پى در پى و قرن بقرن بزبان پيامبران برگزيدهاش ، كه ودايع رسالت را به همراه داشتند ، پيمان گرفت ، تا اين كه حجّت خداوند بوسيله پيامبر ما محمّد صلى اللّه عليه و آله پايان يافت ، جاى عذرى باقى نگذاشت و بيم از خدا را بمنتها درجه رسانيد ،
و اندازه روزيها را براى خلق معيّن كرد ، كم و زياد روزى ، توسعه و ضيق آن را بر حسب استعداد افراد قرار داد ، تا آن كه براحتى و يا سختى روزى داده شد ، امتحان كند و ثروتمند شكرگزار و فقير صابر را بيازمايد .
پس فقر و پريشانى را به افراد ثروتمند و بلاهاى ناگهانى را به اشخاص سالم ، نزديك ساخت ، شاديهاى فراوان را بغمها و اندوهها مبدّل فرمود ، و سپس مدّت عمرها را كوتاه و بلند قرار داد ، و مقدّم و مؤخّر آنها را براى اشخاص معيّن كرد و اسباب تمام شدن عمر را بمرگ پيوسته كرد ، و ريسمانهاى پر پيچ خم عمر را بدست مرگ سپرد و طنابهاى لطيف عمر افراد جوان را بوسيله مرگ از هم گسيخت .
آرى خداوند بر همه چيز آگاه است :
از رازهايى كه در درون خاطرها نهان است و از آهسته سخن گفتن نجوا كنندگان و از آنچه كه انديشه بر آن بگذرد با خبر است . تصميماتى كه از روى يقين و ايمان گرفته شود ، و بدزديده نظر كردن چشم از زير مژگان و آنچه در قعر باطن دلها نهفته باشد همه را مىداند .
خداوند بر آنچه به گوش گرفتن و استراق سمع حاصل گردد واقف است و بمراكز تابستانى مورچگان ، و سوراخهاى زمستانى حشرات و گزندگان و به آه و ناله حيوانات بى زبان در فراق فرزندان ، و به صداى آهسته پاى روندگان و از مراكز نموّ ميوه در رگ و ريشه درختان و از غلاف و شكوفهها و خوشههاى آنان مطّلع مىباشد .
[ 774 ]
آرى او از درون غار وحشيها و درندگان و درّههاى كوهساران و جاى گزيدن پشّهها در ميان ساقه و پوست درختان و از جاى پيوستن برگها به شاخهها آگاهى دارد . جاى فرود آمدن نطفه آميخته بخون از صلب و رحم زنان و مردان را مىداند . بر جايگاه پديد آمدن ابرها و بهم پيوستن و متراكم شدن و باريدنشان و بادهايى كه ابرها را به هر سو مىبرند و ريزش باران را محو مىكنند آگاه است .
پراكنده شدن خاشاكها از وزش باد ، و نابود شدنشان از سيلابهاى روان را مىداند .
خداوند بشناگرى حشرات و هوامّ در هر تلّ و ريگستان و به آشيانههاى بلند پرندگان در قلّه كوهساران و به زمزمه و نالش و نغمه سرائى مرغان خوش الحان واقف مىباشد .
و به آنچه درياها در دل خود از درّ و مرجان مىپرورانند و آنچه را تاريكى شب مىپوشاند و هر ذرّه كه آفتاب بر آن بتابد همه و همه را مىداند .
آرى او حق متعال ، بر ظلمات و تاريكيهايى كه پياپى مىرسد ، و مراتب روشنايى كه مىتابد و هر گامى كه اثرى از خود به جاى مىگذارد و هر حركتى كه احساسى ايجاد مىكند و سخنى را بازتاب مىنمايد ، و بالاتر از اين هر لبى كه به آهستگى بجنبد و جايگاه هر كس و وزن هر ذرّه و همهمه نفس هر نفس كشندهاى مطّلع است .
از ميوه هر درخت ، و افتادن هر برگ تمركز نطفه ، اجتماع خون ، پيدايش گوشت پديد آمدن خلق و نتاج آنها با خبر است .
علم خداوند به تمام اين امور او را به رنج و زحمت نيفكنده ، و در نگهدارى خلقى كه ايجاد كرده ، عارضهاى به او راه نيافته است و در تدبير امور آفرينش ، ملالت و سستى و دلتنگى به او دست نداده ، بلكه حكمش در آنها جارى ، و به شمارش آنها آگاه ، عدل و داد و فضلش همگان را فرا گرفته ، با وجودى كه از درك و شناخت حق چنان كه ، بايسته اوست كوتاهى داشتهاند .
بار خدايا تو شايسته صفات نيكو و در خور شمارش نعمتهاى فراوان و
[ 775 ]
بىشمارى ، خداوندا اگر آرزو به تو بسته شود ، تو بهترين كسى هستى كه به او آرزو بسته مىشود ، و اگر به تو اميد برده شود ، بهترين كسى هستى كه اميد به او بسته مىشود .
بار خدايا ، تو چنان بساطى از نعمت براى من گستردى ، كه قادر نيستم جز تو كسى را بستايم و غير از تو كسى را ثنا گويم . ( بنابراين ) ستايش خود را به سوى جايگاههاى حرمان و نوميدى و شك و شبهه توجّه نخواهم داد ( هر كس مدح غير از تو گويد جز خسران و زيان نصيبى نخواهد داشت ) ( خدايا سزاست كه تو را سپاسگزار باشم زيرا ) تو خود زبان مرا از ستايش و مدح آدميان و تربيت يافتگان خويش باز داشتى .
بار خداوندا هر ستايشگر را در نزد هر ستوده شدهاى اجر و مزد و پاداشى است ( من كه جز تو را ستايشگر نبودهام ) اميدوارىام از تو اين است كه مرا بر ذخيرههاى رحمت ، و گنجهاى مغفرتت رهنمون باشى .
بار خدايا اين ( ثناگويى و چشم اميد به رحمت تو داشتن ) مقام كسى است كه تنهايى و يگانگى را مختّص ذات تو مىداند و جز تو ديگرى را سزاوار اين مدحت و ستايشها نمىداند .
خداى من ، مرا به سوى تو نيازمنديى است كه جز فضل تو آن نيازمندى و بيچارگى را جبران نمىكند و دشوارى آن را جز كرم وجود تو برطرف نمىسازد . پس اى خداى كريم و بخشنده بنده نواز ، در اين مقام ، خوشنودى و رضاى خودت را بما ارزانى دار . و ما را از اينكه دست به سوى غيرت دراز كنيم ، بىنياز گردان زيرا تو بر هر كارى كه بخواهى توانا هستى . » .