قوله عليه السلام : الى ان تتناهى بهم الغايات :
يعنى تمام اوضاع و احوال
[ 1 ] سوره زخرف ( 43 ) آيه ( 32 ) يعنى : روزى دنياى مردمان را ميان آنها تقسيم كرديم .
[ 2 ] سوره نمل ( 27 ) آيه ( 75 ) : غايبى در آسمان و زمين نيست جز آن كه در كتاب روشنى وجود دارد .
[ 3 ] سوره مؤمن ( 40 ) آيه ( 19 ) : خداوند خيانت چشمها و پنهان داشته در سينهها را مىداند .
[ 4 ] سوره هود ( 11 ) آيه ( 6 ) : هيچ جنبندهاى در زمين نيست جز آن كه روزى آن بر خداست . او جايگاه استقرار و سكون او را مىداند و همه اينها در كتاب روشنى ثبت است .
[ 668 ]
موجودات را از بدّو وجود تا نهايت زمانى كه در لوح محفوظ بقاى آنها مقرر شده است كار نيك انجام دهند ، يا بد همه را آگاه است و مىداند .
12 حق تعالى كسى است كه با وجود توسعه رحمت ، كيفرش براى دشمنانش سخت دشوار است و رحمت او براى دوستانش وسيع است ، با وجودى كه عقوبتش بر دشمنان فراوان مىباشد .
اين بيان امام ( ع ) به برترى كمال ذات خداوند نسبت به سلاطين دنيا اشاره دارد ، چه هيچ يك از شاهان دنيا چنين نيست كه در حال خشم نسبت به دشمن ، نهايت رحمت به او و يا ديگران را داشته باشد . و در حال ترحّم و بخشندگى نسبت بدوستان ، داراى خشم و غضب باشد ( يعنى صفات متضاد را با هم داراست ) .
با توضيح فوق ثابت شد كه خداوند متعال بى نياز مطلقى است كه از داشتن صفاتى همچون ، آفريدگان منزّه و پاك است ، و به هر موجودى آنچه در خور وجودش بوده و شايستگى آن را داشته باشد ، عطا مىكند بى آن كه شأنى از شئون او را از ديگر شأن باز دارد . بنابراين دشمنان خدا ، آمادگى دورى از رحمت وى را به لحاظ خشم و عقوبتى كه براى خود در آخرت پذيرفتهاند ، دارند ، و بناچار دورى از رحمت حق بهره آنهاست ، هر چند در دنيا مشمول نعمت و توسعه رحمت پروردگار بودهاند و چون دوستان الهى آمادگى قبول رحمت و شمول نعمت را پيدا كردهاند ، لا جرم بر آنها افاضه فرموده است . و آنها در پيشگاه قدس حضرت حق در نهايت شادمانى و خوشبختى و انواع كرامت و عزّتاند هر چند بدنهاى آنها متحمّل اقسام عذاب ، بيچارگى فقر ، و سختيهاى دنيا بوده است .
چنين ذات مقدّسى ، جز حلم و شكيبائى او را نمىزيبد ، خشم او مانع رحمتش نمىگردد ، دادگرى است حكيم ، كه رحمتش او را از كيفر بدكاران باز نمىدارد ، پاك و منزّهى است كه جز معبود به حق بودن هيچ شأن وصفى بر او اطلاق نمىگردد .
[ 669 ]
13 خداوند آن يگانهاى است كه هر كه با او در افتد مغلوب مىشود . حق متعال بدين لحاظ كه پشت دشمنان ستمكارش مىشكند ، غلبه دارنده است .
دشمنان خود را به خوار ساختن مرگ مغلوب مىسازد . مانند فرعون كه « انا ربّكم الاعلى » گفت و خداوند او را به عذاب دنيا و آخرت گرفتار ساخت . غلبه دارنده مطلق شأن خداوند است ، چه تمام موجودات مسخّر قدرت او و در قبضه حاكميت الهى مغلوب و درماندهاند .
14 هر كس با خداوند نزاع كند خداوند او را هلاك مىكند .
15 آن كه با خداوند مخالفت كند خوارش مىگرداند .
16 هر كه با او دشمنى ورزد خداوند مغلوبش مىسازد .
منظور از « شقاق » كه در عبارت حضرت آمده است ، پيروى از غير طريق حق است . پس از آن كه براى شخص منحرف راه هدايت نمايانده شده ، به بيراهه رفته است . اين كسى است كه به او شاقّ اللّه گفته مىشود ، و نتيجه آن هلاكت و نابودى است . و مقصود از « مناواة » خداوند سرپيچى از دستورات الهى و پيروى از شهوات نفسانى است . خوار كردن خداوند چنين كسى را بدين معنى است كه بر آوردن نيازمنديهاى وى را به ديگرى واگذار مىكند .
17 هر كس به خداوند توكّل كند خداوند او را خود كفايت مىكند .
18 هر كس نيازمنديهايش را از او بخواهد به وى مىبخشد .
19 هر كس « در اين دنيا » به خداوند قرض بدهد در آخرت دينش را ادا مىكند .
20 هر كس شكر خداى را به جا آورد به او پاداش نعمت مىدهد .
همه تعبيراتى كه در فوق در كلام امام ( ع ) آمده است به يك سخن باز مىگردد و آن اينكه هرگاه بندهاى آماده شود ، كه بر خداوند توكّل كند و نياز خود را از وى بخواهد ، صدقه بدهد و شكرگزار نعمت الهى باشد . جود و كرم و حكمت
[ 670 ]
الهى ايجاب مىكند كه نيازمندى چنين بندهاى را در امورى كه به او توكّل كرده است ، بر آورده سازد . و نشانه كفايت كردن حق تعالى براى برآوردن نيازمنديهايش اين است كه تمام خواستههايش را به وى افاضه كند ، و علامت بر طرف كردن كمبودها اين است كه بر او سخت نگيرد و سپس آنچه را متقاضى بوده و آمادگى پذيرش آن را پيدا كرده است به وى عطا كند ، و قرضى را كه به خداوند داده ، خداوند دينش را به چندين برابر جبران كند و پاداش شكرش را فزونى نعمت قرار دهد .
اطلاق لفظ قرض بر آنچه به فقير داده مىشود ، مجازى است چنان كه خداوند تعالى مىفرمايد : من ذا الذى يقرض اللَّه قرضا حسنا [ 5 ] .
قرض نيكو قرضى است كه از ريا و شهرت طلبى بدور باشد و صرفا براى رضاى خداوند انجام گيرد . چنين قرضى است كه خداوند ، به چندين برابر جبران مىكند .
جهت مناسبت قرض دادن بخدا در اين آيه اين است كه فقرا و مستمندان اهل و عيال خداوند شمرده مىشوند . پس آن كه به فقيران مالى را ببخشد ، گويا به خداوند قرض داده است .