شرح
در اين فراز از سخن ، امام ( ع ) بعضى از اوصاف حق سبحانه و تعالى را به تفصيل زير بيان مىدارد :
1 خداوند بر اسرار و نهفتهها واقف است چنان كه حق تعالى خود مىفرمايد : يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ نجواكم . 2 باطن امور و اشيا را مىداند . اين معنى شبيه همان جمله اوّل است ،
زيرا آن كه از باطن امور مطلّع باشد ، بر اسرار واقف است . اصطلاحا به كسى « خبير » مىگويند ، كه اخبار نهفته بر او پوشيده نباشد هيچ اتّفاقى يا حادثهاى
[ 592 ]
به وقوع نمىپيوندد جز اين كه او مىداند و خبر آن واقعه نزد او هست . چنين خبر دارندهاى به يقين همان آگاه به اسرار است كه در جمله اوّل بدان اشاره شد ،
گرچه معنى عالم و دانا از معنى خبر دارنده وسيعتر است و نسبت به آن اطلاق دارد .
3 خداوند بر همه چيز احاطه دارد . احاطه داشتن خداوند بر هر چيزى به معناى آگاه بودن بر تمام كليات و جزئيات اشيا مىباشد . در اين كه حق تعالى بر همه اشيا واقف و آگاه است تمام حكما و متكلمين اتفاق نظر دارند و نظر متكلّمان اسلامى در اين باره روشن است و نيازى به شرح فزونتر ندارد . امّا خلاصه سخن حكما در چگونگى علم خداوند به اشيا به اين شرح است كه : او خود ، به ذات خود عالم است ، در اين جاست كه درك كننده و درك شونده و درك كردن در ذات واحد اتّحاد پيدا مىكنند و تعدّد اين امور به لحاظ اعتبار عقلى است ، يعنى عقل بشر اين سه مفهوم « درك كننده درك شونده و ادراك » را از يكديگر جدا مىسازد ، ولى در مصداق و حقيقت يك چيز بيش نيستند .
امّا علم خداوند نسبت به معلولهاى اوليّه يا باصطلاح قريبه ، علم به عين ذات آنهاست شايد مقصود شارح از « معلولات قريبه » عقول باشند كه به نظر فلاسفه خلق اوّل همان عقل اول است » در اين مرتبه درك كننده ( خداوند ) و درك ( علم ) وحدت دارند و تعدّدشان به اعتبار عقلى است امّا درك شونده يعنى مخلوق اوّل با درك كننده و درك وحدت ندارد .
در مرتبه معلولهاى دور يا مخلوقات مراتب پست ، مانند امور مادّى و ممكناتى كه در حال حاضر وجود ندارند ولى ذاتشان چنان است كه امكان دارد ،
در زمانى وجود يابند و يا تعلق به امر موجود پيدا كنند .
به اعتبار صورتهاى عقلىشان مورد علم خداوند قرار مىگيرند ، و در علم خداوند حضور دارند . تمام امور مادّى و قابل حسّ كه در قواى ادراكى درك
[ 593 ]
كنندگان نقش مىبندند ، متعلّق علم خداوند هستند .
خلاصه كلام اين كه چون خداوند ، به ذات خود عالم است بر همه مخلوقات عالم است هر چند علم خداوند نسبت به درك ذات خود و اشيا و مخلوقات داراى مراتبى باشد .
دليل عالم بودن خداوند بر همه چيز حضور آنها در محضر خداست . آنچه حقيقت ذاتش در نزد عالم حضور داشته باشد ، به دليل همين حضور ، مورد درك خداوند قرار مىگيرد . بنابراين مثقال ذرّهاى « كوچكتر و يا بزرگتر » در آسمانها و زمينى از علم خداوند غائب نيست ، زيرا ذات همه چيز از خلق اوّلى گرفته تا خلق آخر با تمام ابعاد و ويژگيهاى وجودى در نزد حق تعالى حاضرند . قرآن كريم اين حضور را گاهى به كتاب مبين و گاهى به لوح محفوظ تعبير كرده است . ولى اين حضور در نزد حكما عقل فعّال ناميده مىشود .
4 خداوند بر همه چيز غلبه دارد : و همه اشياء در قبضه قدرت او قرار دارند .
5 حق تعالى نسبت به همه چيز حاكميّت دارد .
غالب بودن و قوّت داشتن خداوند نسبت به همه چيز اشاره به قدرت كامله خداوند بر تمام امور و ممكنات است . چون قوى و غالب بودن بيان كننده قدرت كامل و تمام مىباشد .
معنى غالب از قوى در توصيف قدرت مفهوم بيشتر و زيادترى را بيان مىكند و با معنى قاهر كه قبلا شرح داديم تقريبا يكى است . توضيح بيشتر كلام حضرت و دليل غالب و قوى بودن حق تعالى نسبت به همه اشيا اين است كه خداوند مبدأ و منشأ تمام موجودات است و هر موجود و ممكنى نيازمند اوست .
بديهى است كه خالق نسبت به مخلوق خود توانا و نيرومند باشد ، چه اگر چنين نبود ، قدرت آفرينش نداشت . در كتب كلامى اين موضوع بخوبى توضيح داده شده است .
[ 594 ]