شرح
بايد دانست كه اين بخش از خطبه ، بر چگونگى حال انسان از آغاز عمر كه ضعيف و ناتوان بوده است ، دور مىزند ، نعمتهاى خداوند را نسبت به انسان متذكّر شده ، توضيح مىدهد كه چگونه در دوران زندگيش با شكّ و ترديد روزگار سپرى كرده است نعمتهاى الهى را ناسپاسى كرده ، و در پيروى از شيطان بى توجّه بوده است .
در اين بخش از خطبه امام ( ع ) پايان زندگانى كه همانا مرگ است ، به انسان يادآورى مىكند و چگونگى وضع ميّت را بهنگام مرگ ، ميان خويشان و اقربايش توضيح مىدهد ، و پس از وفات ، عذاب قبر ، سؤال و حساب ، و ديگر امورى را كه طبع انسان از آنها تنفّر دارد شرح مىدهد ، تا توجّه انسان را به سامان بخشيدن امر معادش جلب كرده آغاز عمر و انجام آن را خاطر نشان مىنمايد ،
شايد انسان متنبّه شده از خدا بترسد .
در توضيح اين بخش از خطبه نكاتى آمده است :
1 كلمه « أم » كه در آغاز اين قسمت به كار رفته « أم » پرسشى و براى توبيخ انسانهاست . ضمن توبيخ ، دستور مىدهد كه براى بهبود وضع خود ، عبرت بگيرند ، زيرا جزئيّات نعم الهى در خلقت انسان بايد موجب سپاس و شكرگزارى شود ولى با تأسّف ، از روى غفلت و غرور كفران نعمت مىكند .
كلمه « أم » معادل همزه استفهامى است كه در بخش قبلى همين خطبه آمده است . معنى تقديرى جمله چنين است آيا آنچه خداوند از شگفتيهاى
[ 555 ]
آفرينش بر شما نموده است براى عبرت گرفتن بس نيست ؟ و يا خلقت خود انسان و دگرگونيهايى كه در طول زندگى پيدا مىكند ؟ و يا حالاتى كه برايش تا روز رستاخيز پيش مىآيد ؟ پند دهنده نمىباشد ؟ چنان كه حق تعالى خود مىفرمايد :
« آيا نمىبيند كه در خلقت خود شما نشانههايى است ؟ » در بعضى از نسخ نهج البلاغه به جاى كلمه « أم » لفظ « او » به كار رفته است كه از نظر معنى با هم فرقى ندارند .
بايد دانست ، كه دقّت در آفرينش انسان ، و زيباييهاى اسرار و رموزى كه به كار رفته ، براى آن كه مختصر دانشى در اين باره داشته باشد ، چنان كه قبلا متذكر شديم و بعدا نيز خاطر نشان خواهيم كرد ، موجب عبرت كامل مىشود .
2 درباره رشد نطفه به سوى كمال چنين گفتهاند كه اوّلين مرحله تكامل ،
نطفه به شكل كفى در آمده و بر آمدگى خاصى پيدا مىكند و گام نخست رشد را بر مىدارد ، و پس از آن بوسيله فرشته صورت نگار ، جايگاه روح در آن ترتيب داده مىشود . آنگاه از ناحيه جوشش طبيعت نطفه ، سوراخهايى بعنوان جلوه اعصاب نمودار مىشود كه پس از رشد تبديل به عصب مىگردند . بعد از اين مرحله نطفه از همه سو بزرگ مىشود ، و سوراخهايى بر بالاى پوست به موازات رگهايى كه در داخل رحم وجود دارد نمودار مىشود . همه رگها در نهايت منتهى مىشود به يك مجراى بزرگ ، كه از سويى به جنين و از سويى به رحم اتّصال دارد ، كه نطفه از مجراى همان شبكه ارتباطى از داخل رحم تغذيه كرده و به رشد خود ادامه مىدهد . اين شبكه ارتباطى موجب جريان خون در وجود نطفه مىشود . و پس از چندى نطفه ، به پارهاى خون بسته و يا به تعبيرى علقه تبديل مىشود . اين سير تكاملى ، كه بنا به قولى پانزده روز است ، خون در همه اجزاى نطفه نفوذ كرده علقه مىشود . دوازده روز ديگر كه بر آن بگذرد ، بصورت پاره گوشتى در آمده كه اصطلاحا بدان مضغه مىگويند .
[ 556 ]
بدين هنگام است كه اعضاى رئيسه بدن به تدريج آشكار مىشوند و نخاع پديدار شده امتداد مىيابد و با گذشت نه روز از اين حالت سر از دو شانه جدا و پهلو و شكم و پشت بعضا از يكديگر تميز داده مىشود . گاهى چهار روز ديگر كه سپرى شود و چهل روز كامل گردد نطفه بصورت جنين در مىآيد .
گاهى نطفه در سى روز به دوره جنينى مىرسد و گاهى در چهل و پنج روز ،
و نيز گفتهاند كه حدّ معتدل آن سى و پنج روز است . در اين صورت پس از گذشت هفتاد روز جنين در رحم مادر حركت مىكند و در مدّت دويست و ده روز كه دقيقا هفت ماهگى است بدنيا مىآيد . ولى اگر دوران نطفه تا رسيدن به جنين بيش از چهل و پنج روز طول بكشد ، پس از نود روز ، در رحم مادر حركت انجام مىدهد و در دويست و هفتاد روز كه نه ماه است بدنيا مىآيد .
تمام اين نقل و انتقالات و مراحل مختلف تكامل در داخل رحم مادر به اراده خداوند به وسيله فرشته صورتگر انجام مىپذيرد . اگر پرده كنارى مىافتاد ما شكلپذيرى و تغييريابى اين خطوط را لحظه به لحظه مشاهده مىكرديم ، امّا با وجودى كه صورتگر اين صحنه را نديدهايم ، و چگونگى انجام كار را به عيان حسن نكردهايم ، مىگوييم : پاك و منزّه است ، آن مقتدرى كه بر انجام امور ، و آنچه بخواهد تواناست .
3 امام ( ع ) « علقه » را نهفته توصيف كرده است ، چون « علقه » آن حالتى است كه هنوز صورت انسان به وى اضافه نشده است و بدين لحاظ صورت انسان در آن نهفته و مخفى است .
4 عرب ، كودك را مادام كه شير خوار است « رضيع » ، و پس از دوران شيرخوارگى « وليد » مىنامد . به دوران نوجوانى كه رسيد « يافع » و با روئيدن مو بر پشت لبش « غلام » مىگويد . و هنگامى به او مرد مىگويد ، كه بتواند خوب و بد را از يكديگر تشخيص داده ، در مورد امور نظر بدهد . دوران بزرگسالى را نيز
[ 557 ]
به جوانى ، ميان سالى ، و پيرى تقسيم كردهاند .
5 توصيف كردن امام ( ع ) قلب را به « حفظ » و زبان را به « گفتار » و چشم را به « نگاه » به منظور فايدهاى است كه بر هر يك از قلب و زبان و چشم مترتّب است . و سپس به فايده نهايى اين اعضا اشاره كرده مىفرمايد : فايده اين اعضا اين است كه انسان از مشاهده نعمتهاى الهى دلايل يگانگى خدا و ديگر اوصاف جلال و جمال او را بفهمد و فضايل نفسانى خود را به كمال برساند ، و از امور ناروا خوددارى كند . بدين توضيح كه از ورود در امور ناپسند روزگار بر حذر باشد و از انجام كارهاى ناروا عبرت بگيرد و از آنها دورى جويد .