قوله عليه السلام : و خلّف لكم عبرا
از ديگر نعمتهاى بيحساب خداوند متعال بر بندگان ، باقى ماندن سرگذشت پيشينيان و عبرت بودن آن براى آيندگان است ، چه همين عبرت گرفتن وسيله بسيار مهمّى در اعراض دادن انسانها از دنياى سراسر غرور و جايگاه هلاكت ، به سعادت اخروى و ابدى است ، تا با شناخت رفتار دنيا با گذشتگان ، در مدّت عمر و زندگانى صرفا بهره و نصيب خود را از دنيا برگيرند ، و چنان كه پيشينيان گول دنيا را خوردند ، به غرور دچار نگردند ، پيش از آن كه ريسمان مرگ و زنجيرهاى جهنّم گلويشان را بسختى بفشرد ، خود را آماده خروج از اين دنيا كنند زيرا آمادگى لازم براى كوچ از اين دنيا ، در همين دنيا حاصل مىشود . بدنبال اين توجّه امام ( ع ) فريب خوردگان از دنيا را كه دچار غرور شدند توصيف مىكند ،
و بيان مىدارد كه چگونه پيش از رسيدن به آرزوهاى طولانى ، مرگشان فرا رسيد و گلويشان را فشرد امام ( ع ) با توضيح و شرح حال گذشتگان انسانها را
[ 537 ]
متوجّه مىسازد ، كه از آرزوهاى طولانى دست برداشته ، آماده مرگ شوند و با جمله : لم يمهدوا . . . ألا و انّ گذشتگان را سرزنش مىكند كه با وجود قدرت و توان و سلامت جسم و ابدان ، معادشان را اصلاح نكردند و فرصت جوانى را از دست دادند مقصود حضرت اين است كه با تذكّر حال در گذشتگان از دنيا ، در دلها نفرتى بوجود آورد ، و پند گيرندگان را از غرور و فريب دنيا بر حذر دارد ، و آمادگى تقوا و كارهاى شايسته را در انسانها ايجاد كند و سپس با پرسش انكارى مىپرسد : آيا جوانها غير از پيرى و تندرستان غير از بيمارى ، و سالمندان از طولانى شدن عمرشان غير فنا و نيستى چيز ديگرى را طالبند و انتظار مىكشند ؟
و با طرح اين سؤالات مىفهمانند ، كه انتظار چيز ديگرى جز آنها كه بر شمرديم ،
انتظار بيجا و بىموردى خواهد بود . با اين بيان انسانها را بر انتظار بيجايشان ملامت مىكند تا نسبت به خواستههاى نامعقولشان تنفّر پيدا كنند ، از آرزوهاى دور و دراز دست بردارند .
در جوانى منتظر پيرى و در سلامتى منتظر بيمارى ، و در پيرى منتظر فنا و نيستى بودن انتظارى غير حقيقى است ، زيرا لازمه انتظار حقيقى چنان سرانجام و غايتى ، انجام كارهاى نيك و بجاى آوردن عبادت خداوند مىباشد . هر چند ،
آنها ، پيرى ، بيمارى و مرگ را باور داشتند ، امّا عملشان بطريقى بود كه نشان مىداد ، انتظارى غير از پيرى ، بيمارى و مردن ، دارند به اين دليل امام ( ع ) آنان را به كسانى تشبيه كرده است كه گويا نهايت جوانى را به پيرى و سرانجام تندرستى را بيمارى و عاقبت سالمندى را مرگ و نيستى نمىدانند ، و براى اين حالت آنها لفظ انتظار را استعاره آورده است . آنگاه لرزش بدن ، گرفتگى زبان ، غم و اندوه ، ترس و آب دهان را بزحمت فرو بردن ، و كمك خواهى از اقوام و خويشان و عزيزان را كنايه از شدّت بد حالى كسى آورده است كه در
[ 538 ]
وضعيّت ناگوار جدايى از زن و فرزند و سختيهاى مرگ قرار مىگيرد ، و به دشواريهايى دچار مىشود .
و سپس مىفرمايند : آيا اقوام و خويشان ، بدو نفعى مىرسانند و آيا گريه و زارى آنها در آن حالت مشكلى را برطرف مىنمايد ؟ معناى سخن حضرت با پرسش انكارى اين است كه نزديكان و دوستان به حال او سودى ندارند