شرح
اين بخش از كلام امام ( ع ) بر محور نفرت از دنيا و بيان معايب و سر انجام كار آن دور مىزند . امام ( ع ) براى دنيا اوصافى بشرح زير آورده است .
اوّل تاريك و سياه بودن آبشخور دنياست : « رنق » كنايه از آلودگى و آميخته بودن خوشيهاى دنيا به مصيبت ، حزن و اندوه و عوارض و بيمارى است .
دوّم گل آلود بودن محلّ استفاده و خوردنيهاى دنياست : « مشرع » : در لغت به جايگاه ورود گفته مىشود . در اينجا به معناى محلّ شروع براى صرف غذا و يا انجام كار آمده است . واژه « ردغ » براى امر محسوس صفت آورده مىشود .
در عبارت امام ( ع ) استعاره از مجراى غذا و خوردنيهاست . جهت شباهت راه ، با مجراى غذا اين است كه انسان در به كارگيرى دنيا و تصرّف در آن دچار لغزش مىشود و لغزش موجب سقوط در جهنم مىگردد . زيرا شما ثبات قدم عقلى است ، كه مىتواند قواى نفسانى را در كنترل خويش در آورد ، و قدرت شيطان هواى نفس را در هم بشكند ، چنان كه راه محسوس دنيوى اگر گل و لاى باشد موجب لغزش و سقوط انسان مىشود . به عبارت روشنتر جهت مشابهت ،
لغزندگى و سقوط در هر دو مورد است .
[ 509 ]
اين عبارت امام ( ع ) : ردغ مشرعها از زيباترين اشارات سخن آن حضرت است .
سوّم هر چند ظاهر دنيا زيباست ولى سر انجام انسان را هلاك مىكند :
اين فراز از سخن امام ( ع ) اشاره به شگفتآورى دنيا براى افرادى است كه سرگرم زينتهاى ظاهر آن شده فريب آن را مىخورند هر چند به تجربه دريافتهاند كه پرداختن به لذّت و خوشيهاى زودگذر دنيا پايانى جز هلاكت و نابودى ندارد .
چهارم دنيا فريبى متغير است : كلمه « غرور » كه در عبارت امام ( ع ) آمده است به دو صورت : « غرور » و « غرور » تلفّظ شده است ، « غرور » به فتح ( غ ) يعنى دنيا فريبكار است ، مردم به زر و زيور دنيا فريب خورده ، پندارشان اين است كه نعمتهاى دنيا پايدار مىباشد با اين غرور شاد و خوشاند كه ناگاه دنيا تغيير يافته از دست آنها مىرود و وضع آنها را دگرگون مىكند . « غرور » به ضمّ ( غ ) يعنى دنيا از بس متغير و رنگ به رنگ مىشود گويا حقيقت و ماهيتش فريب و نيرنگ شده است و گاهى بر وسيلهاى كه موجب غرور و فريب مىگردد عرفا غرور اطلاق مىكنند .
پنجم دنيا جلوهاى است غروب كننده : كلمه « ضوء » را براى آن چيزهايى كه در چشم افراد غافل و بى خبر ظاهرا زيبا مىنمايد استعاره آوردهاند . به مثل گفته مىشود : « على فلان ضوء » يعنى منظر زيبايى دارد و يا راههاى هدايت را يافته و مسير ورود و خروج امور را مىداند . بنابراين ( ضوء آفل ) يعنى جلوهاى است كه دوام ندارد . كلمه « افول » هم استعاره است . معناى خلاصه سخن حضرت اين است كه جلوههاى فريبنده دنيا پايدار نيست .
ششم : دنيا سايهاى است ناپايدار : لفظ « ظلّ » را براى آنچه انسان بدان پناه مىبرد تا از نعمت سايه آن بهرهمند گردد ، استعاره آوردهاند ، يعنى دنيا به سايهاى ماند كه براى اندك زمانى مىتوان از آن سود برد و بدان طريق كه سايه اعتبارى
[ 510 ]
ندارد ، ناپايدار است و زوال مىپذيرد ، دنيا نيز بقا و ثباتى ندارد و از دست انسان مىرود .
هفتم : دنيا تكيه گاهى است دو بخرابى : امام ( ع ) لفظ « سناد » را براى امورى كه بى خبران بدان اعتماد مىكنند ، با وجودى كه ريشه و بنيادى ندارد ،
استعاره آورده است . قرآن امور ناپايدار را بدرخت خبيثى كه بر روى زمين برويد و ثباتى نداشته باشد تشبيه كرده است . كشجرة خبيثة اجتثّت من فوق الأرض مالها من قرار . لفظ « ميل » استعاره را ترشيحى مىكند .
هشتم : دنيا مردم را با روشنايى كاذب و سايه زودگذر ، و جلوههاى فريبنده خود طورى مغرور مىسازد كه به آن انس پيدا مىكنند : همان افرادى كه به دليل عقلى از آن گريزان به مقتضاى فطرتشان حقيقت بودنش را انكار دارند . هر چند إنسانها مطيع و فرمانبر دنيا باشند بحالشان مفيد نيست ، زيرا دنيا با آنها رفتار دشمن فريبكار را خواهد داشت . و اعمال ناروايى را بشرح زير درباره انسانها انجام مىدهد .
1 قمصها بالأرجل : دنيا با لگد انسانها را از خود دور مىكند . لفظ « قمص » استعاره است بر اين كه دنيا انسان را از خود بهنگام فرا رسيدن اجل دور مىكند ، بى اعتنايى دنيا به انسان و تسليم مرگ شدن انسان را به حيوانى تشبيه كرده است كه پشت به صاحب خود كرده و با دو پايش او را از خود دور مىسازد . كلمه « اجل » استعاره را ترشيحيّه كرده است . دليل اين كه كلمه « ارجل » را جمع آورده ،
اين است كه هنگام لگد زدن همچنان كه دو پا كار مىكنند ، دستها هم دخالت دارند ، زيرا تا دستها بدن را نگاه ندارند حيوان قادر نيست با پاهايش لگد بزند . امّا اين كه به ذكر پا اكتفا كرده و از دستها نامى به ميان نياورده ، بدين سبب است كه اصل لگد زدن به وسيله پا انجام مىشود ، لذا فعل « قمص » با كلمه پا مناسبتر است .
[ 511 ]
2 قنصّها له ما حبلها : دنيا انسانها را با ريسمان محبت گرفتار مىسازد .
اين عبارت كنايه از اين است كه دنيا مىتواند ريسمان محبت خود را بگردن دنيا خواهان افكند . و خصوصيات پست و بى ارزش خويش را به نفس آنها منتقل كند . سخن امام ( ع ) به عنوان استعاره بالكنايه به كار رفته است .
3 كونها اقصدت له بأسهمها دنيا : تيرهاى زهرناك خود را بر هدف نشانده است . لفظ « اسهم » براى بيماريها و علّت مرگ استعاره آورده شده است و « اقصاد » كنايه از به هدف خوردن تيرهاست . دنيا تشبيه شده است به تيراندازى كه تيرش به خطا نمىرود .
4 كونها أعلقته حبال المينة : كمندهاى مرگ دنيا ، گردن انسانها را بدام انداخته است . لفظ « حبال » ( ريسمانها ) از اسبابى كه انسانها را بنا بودى مىكشاند استعاره آمده است و كلمه قائد كنايه از گرفتار آمدن بيمار در كند بيمارى است ، كه در نهايت به مرگ و تنگناى گور و وحشت رجوع به پيشگاه خداوند منتهى مىشود ، و در حقيقت اشاره به پيش آمدهاى ناگوارى است ، كه افراد جاهل و نادان به هنگام بازگشت به دنياى حق و دربار خداوند ، دچار وحشت فراق از امور دوست داشتنى دنيا همچون مال و منال و فرزند مىشوند .
در عبارت فوق صفات دنيا به صفات صيّاد تشبيه و جمله بعنوان استعاره به كار رفته است . يعنى همان طورى كه صيّاد مدام در صدد به دام انداختن صيد است دنيا نيز همين خصوصيّت را داراست .
مقصود از « معاينة المحل » مشاهده آخرت ، جايى كه بحساب عمل افراد رسيدگى مىشود . يعنى پاداش افراد نيك يا بد بدانها خواهد رسيد .
قوله عليه السلام : و كذالك الخلف . الى آخره . يعنى مردم با وضع غفلت آميز خود ، زندگى دنيوى خود را ادامه مىدهند و حاضران براه گذشتگان مىروند . نه ، توجّه به مرگ آنها را از پيروى نفس باز مىدارد ، و نه آيندگان از
[ 512 ]
ارتكاب جرائمى كه گذشتگان داشتهاند باز مىگردند و نه از غفلت پيشينيان عبرت مىگيرند ، بلكه رفتار گذشتگان را ملاك عمل خود قرار داده ، همچنان مسير حركت آنها را تا پايان راه و لحظهاى كه مركب جسمانيشان از راه باز ماند و نهايت كارشان بفنا و نيستى منجر گردد و به محضر خداوند وارد شوند ، ادامه مىدهند .
امام ( ع ) در عبارت « يوبق و يونق » نافر و ناكر قمصت و قنصت رعايت سجع و تجنيس را كرده است . كلمات فوق ، تنها در حرف وسط با هم اختلاف دارند .