و امّا قوله : احتجّوا بالشّجرة و اضاعوا الثّمرة
منظور حضرت از « ثمرة » خود و اهل بيتش مىباشد زيرا آنها ميوه شاخههاى پر برگ درخت اسلاماند همان گونه كه لفظ « شجره » را براى قريش به كار برده ، لفظ « ثمره » را به عنوان استعاره درباره خود به كار گرفته است چگونگى فرع و ثمره بودن آن بزرگوار براى پيامبر را قبلا توضيح دادهايم .
و مقصود از تباه ساختن آن بزرگوار ، سهلانگاريى بود كه درباره خلافت آن حضرت روا داشتند .
احتمال ديگر اين است كه منظور حضرت از ميوهاى كه مردم آن را ضايع كردند ، سنت خدا باشد همان چيزى كه مطابق اعتقاد و باور آن حضرت ، ذيحق بودن آن بزرگوار را براى خلافت واجب مىكرد . با اين توضيح روشن است كه سنت خدا ثمره پيامبر باشد ، و اهمال كارى مردم ، ترك وظيفهاى بوده ، كه در رعايت حق امام كردهاند .
با اين تفصيل ، سخن امام ( ع ) به منزله برهانى است بر عليه قريش به مانند برهانى كه بر عليه انصار اقامه كردند . توضيح برهان اين است : اگر قريش از انصار به امر خلافت سزاوارتر بودهاند به اين دليل بوده ، كه خود را شجره پيامبر معرّفى كردهاند . و به همين دليل من بر قريش حق تقدّم دارم ، چون من ثمره آن درخت هستم ، ميوه درخت به دو دليل از درخت مهمتر است .
1 نزديكى ، قرابت و مزيّت ميوه براى صاحب درخت بسيار روشن است .
2 منظور از كشت درخت و توليد آن در حقيقت ميوه است ، چه اگر
[ 400 ]
درخت اهميّت دارد صرفا بدليل ميوه مىباشد ، و اگر توجّه به ميوه نباشد يقينا توجّه به درخت نخواهد بود .
استدلال حضرت مثبت يكى از دو امر زير نيز مىباشد .
1 در اين معارضه ، حقّ اعتراض براى انصار نسبت به خلافت قريش همچنان باقى است .
2 و يا اين كه خلافت حق حضرت باشد . چه اگر شجره بودن قريش دليل معتبرى براى خلافت باشد ، به همين دليل خلافت حقّ ثمره است ، نه شجره ، مقصود امام ( ع ) اين است كه خلافت حق اوست .
[ 401 ]