10 قوله عليه السلام : و كلّ باطن غيره فهو ظاهر [ فهو غير ظاهر ] :
« هر باطنى جز خداوند آشكار است . » با توضيحى كه قبلا داده شد معناى ظهور و بطون ممكنات روشن گرديد ،
و نيز دانسته شد كه باطن بودن خداوند به دو معناست : اوّل آن كه ، دريافت ذات مقدّس حق بر خردها پوشيده است دوّم آن كه ذات او در همه چيز نفوذ دارد و باطن تمام امور نهفته ، بر او معلوم و آشكار است .
معناى ظاهرى كه در مقابل معناى باطن ، به تعبير اوّل باشد كاملا روشن است . امّا ظاهرى كه در برابر باطن به معناى دوّم باشد ، اين است كه : بر ظاهر اشيا اطّلاع دارد و باطن آنها را نمىداند . بدين معناست كه گفته مىشود ، فلان شخص مرد ظاهربين است و يا ظاهرى است .
پس از شرح دادن معناى ظاهر و باطن مىگوييم هر باطنى چه منظور از بطون خفا باشد و چه نفوذ دانش در درون اشيا ، در مقايسه با خداوند متعال ،
ظهورى است كه در مقابل باطن قرار دارد ظاهر را در برابر باطن به معناى اوّل يا دوّم بگيريم فرق نمىكند ، زيرا هر ممكنى هر چند بر بعضى افراد پوشيده باشد ،
بر ديگران پوشيده نيست . بر فرض كه بر تمام انسانها پوشيده باشد ، در علم خداوند قطعا ظاهر و آشكار است و ممكن است كه بر ديگران نيز ظاهر گردد . پس بطور مطلق مخفى و پوشيده نيست . اين وجود حق تعالى است كه باطن محض است و هيچ چيز از او پوشيدهتر نبوده و هر باطنى جز ذات حق ، در مقايسه با خداوند
[ 375 ]
ظاهر است . اين ظاهر به معناى اول بود ، امّا اگر ظاهر را به معناى دوّم بگيريم ،
توضيحش اين است كه هر دانشمندى هر چند مقام علم و دانشش بالا باشد ،
بر بعضى از امور احاطه ندارد و از درك آنها درمانده است و درك بسيارى از امور برايش ممكن نيست . ولى از احاطه علمى خداوند متعال ، مثقال ذرهاى در زمين و آسمان كوچك و بزرگ ، پوشيده نيست . همه چيز در مقايسه با علم خداوند ظاهر و آشكار است ، و باطنى در مقابل دانش حق تعالى متصوّر نيست .
در بعضى از خطبههاى نهج البلاغه عبارت حضرت چنين نقل شده است :
كلّ ظاهر غيره غير باطن
و كلّ باطن غيره غير ظاهر
« هر ظاهرى جز خدا باطن به حساب نمىآيد و هر باطنى جز او ظاهر محسوب نمىشود . » معناى تفصيلى دو جمله اين است كه هر ممكنى از ممكنات ، اگر براى حسّ و عقل روشن و آشكار باشد ، به آن باطن گفته نمىشود مانند خورشيد و اگر بر حسّ و عقل پوشيده باشد ، به ظاهر و آشكار بودن متّصف نمىگردد . تنها خداوند است كه در عين ظهور نهفته است ، هم مخفى است و هم آشكار هم ظاهر است و هم باطن . به نظر من در صحّت اين نسخه بدل ، ترديد است . چه اين كه قبلا ثابت كرديم ، خداوند متعال ، به دو اعتبار ، ظاهر و آشكار و باطنى و مخفى است .
به لحاظى بعضى از ممكنات هم ، چنين هستند . به عنوان مثل هر عاقلى بضرورت ،
وجود زمان را مىداند هر چند حقيقت آن بر حكما پوشيده مانده است به همين دليل دانشمندان درباره حقيقت زمان اختلاف نظر دارند مفهوم علم و حقيقت آن نيز چنين است . بنابراين چنين نيست كه هر ظاهرى جز خداوند غير باطن باشد ، و يا هر باطنى جز او غير ظاهر باشد پس نسخه بدلى كه ذكر شد از نظر معنى صحيح به نظر نمىرسد ، در هر حال كه خداوند به حقيقت امر آگاه است .