ترجمه
« براى هجوم به سوى من چنان خود را بر يكديگر مىكوفتند كه گويى شتران تشنهاى بودند كه ساربانهايشان آنها را بىعقال به سوى آب رها كرده باشند .
در ابتدا چنين به نظر مىرسيد كه قصد كشتن مرا دارند و يا اين كه بعضى مىخواهند بعضى را به قتل رسانند .
من ظاهر و باطن و پشت روى اين تقاضا را كه ناگزير بايد با اهل شام
[ 308 ]
كارزار كرد سنجيدم . آنگاه ديدم كه در سر دوراهى قرار گرفتهام و چارهاى ندارم ، يا بايد با معاويه كه از بيعت سرباز زده است بجنگم و يا بايد به آنچه حضرت محمد ( ص ) آورده است منكر شوم ، زيرا پيكار با ياغيان در صورت توانايى و قدرت بر امام زمان واجب و ترك آن در حكم انكار واجبات است . بنابر اين مداوا به وسيله جنگ را بر خويشتن آسانتر از عذاب الهى و مرگهاى اين جهان را آسانتر از مرگهاى آن جهانى دانستم ، و به جنگ اقدام كردم » [ 1 ]