لغات
آذنت : اعلام كرد ، آمادهباش داد .
تنكّر معروفها : معروفش ندانسته ماند .
حذّاء : سبك و شتابان گذشت ، جذّاء هم روايت شد كه به معناى تمام شدن خير و علاقه است .
حفز : حركت زودگذر . و نيز به معناى
[ 295 ]
ضربت زدن با شمشير هم آمده است سمله : باقيمانده آب ظرف مقله : ريگهاى ته پيمانه كه به وسيله آن هنگام كمآبى سهم اشخاص را معلوم مىكنند .
تمزّز : اندك اندك نوشيدن آب و يا هر مايع ديگر .
صديان : شخص تشنه .
لم ينقع : تشنگى برطرف نشد .
ازمعت الامر و ازمعت عليه : تصميم بر انجامش قطعى شد مقدور : امر مقدورى كه ناگزير بايد انجام پذيرد .
امد : نهايت ، نتيجه ولّه العجال : جمع واله و عجول ، و هر دو به معناى شترانى هستند كه اولادشان را مورد تفقّد و مهربانى قرار مىدهند .
هديل الحمامه : آواز كبوتر ،
جوار : صداى بلند .
تبتل : با خلوص نيت رو به خدا آوردن .
انماث الشىء : آن چيز حل شد ، ذوب گرديد .