لغات
جنة : وسيلهاى كه ، جنگجو به هنگام كارزار ،
خود را در پناه آن مخفى مىكند خواه از وسايل جنگى باشد يا نه ، اين وسيله را به فارسى سپر مىگويند .
ديّث : به معناى خوار شده ، واژه ديّوث به معناى بىغيرت از همين ريشه است .
صغار : خوارى ، بيچارگى ، حقارت قمّآء : با الف مدّ دار مصدر است از فعل قمأ و مصدر ديگر آن قمأة آمده است ، و صفت مشبهه آن قمىء به معنى خوارى ، كوچكى به كار رفته ، راوندى بر خلاف مشهور اين لغت را با الف كوتاه روايت كرده است .
اسدل الرّجل [ 1 ] : اسدل فعل مجهول است ، و به شخصى گفته مىشود ، كه بر اثر ناراحتى و رنجى عقلش را از دست داده باشد .
اديل الحق من فلان : دشمن بر او پيروز گرديد .
سامه خسفا : كلمه خسف يا خسف به فتح و ضمّ ( خ ) ضبط شده ، و به معناى : خوارى را نصيب او كرد ، يا او را به كارى دشوار وادار كرد آمده است .
نصف : به فتح ( ن ) و سكون ( ص ) اغلب و بضمّ ( ن ) هم گاهى آمده ، اسم مصدر از انصاف به معنى عدالت است .
عقر الشيىء : اصل و ريشه هر چيز را مىگويند .
تواكل : آن كه وظيفه خود را به ديگران محوّل كند ، و ديگران نيز وظيفه خود را بدو ،
واگذارند ، در نتيجه هيچ كارى انجام نشود .
شنّ الغارة و اشنّها : از همه سو هجوم برد ، و بر آنها دستبرد زد .
غامد : نام قبيلهاى از مردم ( يمن ) كه از فاميل ( ازد ) و قبيله ازد بعد اوت ورزى و دشمن پيشگى مشهور بودهاند .
[ 1 ] جمله : اسدل الرّجل ، در متن خطبه نيامده است ، معلوم نيست كه شارح به چه منظور اين جمله را آورده و معنى كرده است .
[ 67 ]
مسالح : جمع مسلحة به معنى محدودهاى است كه مردان مسلّح ، براى جلوگيرى از حمله دشمن ، به حال آماده باش ، مستقر و به اصطلاح مرزداران و مرزبانان ، باشند مرز معاهدة : زن كافر ذمّى ، كه در كشور اسلامى امنيت حقوقى دارد .
حجل : به فتح و كسر ( ح ) وسيله زينتى فلزى ،
كه زنهاى عرب ، بر پاى خود مىبستهاند خلخال .
قلب : نوعى دستبند است كه دست را محكم مىگيرد ، و به هنگام تكان دادن دست ، صدا نمىكند .
رعاث : جمع رعثة به فتح ( را ) و به سكون و فتح ( ع ) ضبط شده و به معناى گوشواره است .
حمارّة القيظ : به تشديد ( را ) شدّت گرما ،
گرماى سخت رعاث : به نوعى زيور طلايى نيز گفته شده است .
استرجاع : گفتن انا للّه و انّا اليه راجعون أسترحام : ترحّم خواهى ، درخواست بخشش وافر : كامل ، تمام كلم : جراحت ، زخم ترح : حزن ، اندوه غرض : هدف ، قصد ربّات الحجال : زنها ، حجال جمع حجله خانه عروس كه با انواع پارچههاى رنگارنگ پوشيده و آذين بندى شود .
سدم : غمى كه در اثر پشيمانى به انسان دست دهد .
سبّخ الحرّ : گرما فروكش كرد ، سبك شد ، از آن كاسته شد .
صبارّة القرّ : با تشديد ( را ) شدّت سرما ،
سرماى سخت ينسلخ : سپرى گردد ، وقت گرما و سرما بگذرد قيح : خونابه و چركى كه از جراحت پديد آيد .
شحنتم : پر كرديد ، دلم را آكنده ساختيد .
نغب : جمع نغبة به ضمّ ( ن ) به معنى جرعه تهّام : به فتح ( ت ) ، غم و اندوه مراس : علاج ، درمان ذرّفت : با تشديد ( را ) يعنى فزونى يافتم ، عمرم زياد شده است . از خطبههاى پايان عمر شريف حضرت است ، كه اطرافيان خود را بر عدم آمادگى براى جهاد توبيخ و سرزنش كرده و فرمودهاند :
[ 68 ]