ما هى الاّ الكوفة . . . الخ .
ترجمه و توضيح اجمالى آن گذشت ، حال شرح و تفصيل فرموده آن حضرت :
در عبارت حضرت « ما هى الاّ الكوفه » ضمير « هى » در آغاز جمله به كار رفته است ، در صورتى كه محلّ برگشت ضمير ، بايد پيش از خود ضمير به كار
[ 40 ]
رفته باشد ، بدين سان بيان كردن سخن ، به دو احتمال و به طريق زير ممكن است :
احتمال اول اين كه ، ضمير هر چند در كلام حضرت مرجع و محل بازگشتى ندارد ، ولى دلتنگى كه پيش از اين جريان از مردم كوفه داشتهاند ، و بارها در حركت بخشيدن به آنان چارهانديشى كرده ، و كوفه چنان در انديشه آن جناب حضور داشته ، كه گويا در سخن آمده و مرجع ضمير قرار گرفته است . بنابراين « فعل » « اقبضها » خبر دوّم براى مبتداى محذوف است كه در محتواى كلام مفروض است ، با اين بيان اصل كلام چنين است : « انا اقبضها » احتمال دوّمى كه در آوردن ضمير « هى » در آغاز سخن مىتوان داد ، اين است كه : « هى » ضمير شأن و داستان باشد . در اين صورت ، جمله را چنين معنا مىكنيم :
داستان از اين قرار است ، كه جز كوفه ، در دست ما باقى نمانده با در نظر گرفتن احتمال دوّم فعل « اقبضها » خبر براى كوفه است ، و نه براى ضمير نهفته « انا » . عبارت با توجّه به اين دو احتمال شبيه كلام حق متعال در آيه شريفه : كَلاّ إنَّها لَظى . نَزّاعَةً لِلشَّوى [ 3 ] است ، كه ضمير « انّها » به مرجع ذهنى بر مىگردد ، و به معناى قصد و شأن و داستان است .
از اين كلام حضرت با اين سبك خاص ، استفاده مىشود ، كه از بلاد تحت فرماندهى وى كه بتوان در جنگ به آنها اعتماد و با دشمن مقابله كرد ، فقط كوفه باقى مانده است ، و سرزمينهاى ديگر يا از تحت تصرف خارج شده ، و يا حداقل قابل اعتماد نبودهاند .
اين بيان ، در زمينه تحقير و ناچيز شمردن ، بهره آن حضرت ، از امور دنيا ، و اين كه براى آن جناب ، از متصرّفات با وجودى كه حق با او بوده ، به نسبت سرزمين تحت تصرف معاويه با اين كه باطل بودهاند چيزى باقى نمانده ايراد گرديده است .
[ 3 ] سوره معارج ( 70 ) آيه ( 15 ) : هرگز نجات نيابد كه آتش دوزخ بر او شعلهور است تا سر و صورت و اندامش پاك بسوزد .
[ 41 ]
فعل « اقبضها و ابسطها » به صورت كنايه و استعاره براى انواع تصرفى كه حضرت بخواهد در كوفه انجام دهد آورده شدهاند . بدين معنا كه : كوفه و هر گونه تصرّفى كه بخواهم در آن انجام دهم و دگرگونى به وجود آورم ، به نسبت سرزمينهايى كه دشمن اشغال كرده ، و به تصرّف درآورده ، حقير و ناچيز است ،
پس چه اميدواريى به تصرّف من در كوفه است ؟ و در رفع دشمن و مقاومت در برابر آن ، به چه نتيجهاى مىرسم ؟ فرموده حضرت ، بدين مثل ماند ، كه شخصى با وجود داشتن مالى اندك به كار بزرگى دستور يابد ، او در عدم توان انجام كار گويد : چه اميدى است كه با اين پول اندك به اين هدف بزرگ برسم ؟