عين حال اين جهت را هم نبايد انكار كرد كه همين بانكها سبب شده كه يكعده از مردم از جمله خود صاحبان سهام بانكی و بيشتر از آنها مردمی كهپولهای راكدی دارند و خودشان اهل اينكه اين پولها را به جريان بياندازندنيستند و اگر هم به جريان بياندازند در يك طرحهای خيلی كوچك به جريانمیاندازند [ پول خود را به وسيله بانك در طرحهای قابل توجه به جريانبيندازند ] . يعنی از يك طرف يك مقدار سرمايههای در واقع معطل و بیكار هست و از طرف ديگر يك عاملهای انسانی هستند كه آمادهاند يك سلسلهكارهائی را با يك سرمايههائی انجام بدهند و خودشان آن سرمايه را ندارند. بانك اينجا يك نقش رابطی دارد . از يك طرف سرمايههای مردم را جمعمیكند و با يك سودی كه به آنها میدهد آنان را تشويق میكند كه سرمايهاضافيشان را در مثلا به نام پس انداز يا سپرده در بانك بگذارند . ازطرف ديگر افراد ديگری كه میخواهند كار كنند و احتياج به سرمايه دارند ،به بانك مراجعه میكنند . بانك همان سرمايه خودش را به علاوه سرمايههایكوچكی كه جمع كرده در اختيار اينها قرار میدهد ، البته با سودی بيشتر ازمقدار سودی كه به صاحبان سرمايهها میدهد ، كه منافع خودش را هم از همينراه تأمين میكند البته كار خودش را با يك روش ظالمانه و سخت گيرانهایانجام میدهد و نتيجه اين است كه به اصطلاح كارهای اقتصادی به جريانمیافتد . اشخاصی كه میگويند بانك ضروری است و بايد باشد چنين استدلالیمیكنند . حالا اگر بانك نباشد آيا كارهای اقتصادی در يك سطح بسيار وسيعیمتوقف |