سلطه ديگری هست نيز تصرف میكنم . و از اين نظر دو نفر بايد دخالتداشته باشند . چون من حق دارم در آنچه كه در سلطه خودم هست تصرف بكنماما اگر اين امر مستلزم اين باشد كه در چيزی هم كه در سلطه ديگری هستتصرفی صورت بگيرد ، در اين صورت او هم بايد دخالت داشته باشد . پسقهرا میشود دو طرفی ، میشود عقد . اما اگر كاری باشد كه از نظر حقوقیصرفا در سلطه من است و هيچ چيزی در سلطه طرف نيست ، در اين صورت برایتصرف من نيازی به قبول او نخواهد بود و بنابراين میشود ايقاع ، مثلمسئله دين كه از همه چيز واضحتر است . من اگر از كسی طلبكار هستم ومیخواهم از طلب خودم صرف نظر بكنم ، در اينجا من نمیخواهم تصرفی كردهباشم در چيزی كه در سلطه او است بلكه میخواهم آنچه را كه مربوط به خودمهست ، بردارم ، رفع كنم . بنابراين [ ابراء دين ] ايقاع است ، نيازی بهقبول طرف ندارد . روی اين حساب در باب بيمه قهرا تصرف در سلطه دو طرف است : بيمه گرو بيمه گزار ، و بنابراين بيمه عقد است . ايجاب و قبول منتهی در باب عقدها يك مطلب هست و آن اينكه آيا هر عقدی مستلزم ايناست كه حتما ايجاب و قبول باشد ؟ يعنی يك طرف ايجاب كننده باشد وطرف ديگر قبول كننده ؟ كه قهرا در دو طرف نامساوی قرار میگيرند .ايجاب كننده آن كسی است كه معامله در موضوع تحت تصرف او صورت میگيرد. و قبول كننده آن كسی است كه فقط ارزش میپردازد . يعنی منظور اصلیمبادله ، آن چيزی است كه در نزد ايجاب كننده است . مثلا اگر كسیخانهاش |