عين اينكه اينها چنين حقی دارند ، حاكم میآيد نرخ معين میكند . اين مسئلهديگری است . مسئله تعيين نرخ در نهج البلاغه هم هست كه اسعار را تحتنظر بگيريد . اما اين مسئله غير از اين است كه كسی از ابتدا حق نداردجنس را گران بفروشد يا گران بخرد و اگر گران فروخت اصلا حرام است ، اكلمال به باطل است . اين مقدار حدود اختيارات را از بين نبردهاند . مسئلهنسيه كه ممكن است در آن مقداری به قيمت جنس اضافه شود در واقع مربوطبه دائره اختيارات مالك است گو اينكه عملا هميشه گرانها نسيهها است .اما اگر كسی بخواهد آن مبلغ اضافه را بابت قرض حساب بكند ، اشكال پيدامیكند مثل اينكه بگويد اين را من به تو نقد میفروشم به هزار تومان ولیاين نقد را اكنون از تو نمیگيرم ، بعد از شش ماه میگيرم ، ولی آنگاههزار و دويست تومان میگيرم شما میخواهيد بگوئيد روح نسيه اين است ، كهمیشود ربا به عبارت ديگر در يك صورت نسيه تبديل به ربا میشود و آناينكه بگوئيم ماهيت نسيه اين است كه قيمت واقعی جنس مثلا هزار توماناست . وقتی من آن را میفروشم به نسيه هزار و دويست تومان ، در واقع آنرا الان فروختهام به هزار تومان ولی اين هزار تومان را مدت شش ماه درنزد طرف ، قرض میگذارم و دويست تومان به اين اعتبار میگيرم .سؤال : فرق بين اسكناس و سند چيست ؟ جواب : میگويند اسكناس ماليت دارد و قبض يا سند يا سفته ماليتندارد زيرا سند فقط دليل است برای شیء ديگر و آنكه ماليت دارد خود سندنيست ، ولی اسكناس خودش ماليت دارد . نتيجه اين میشود كه اگر سند دردست شخص تلف شود ، مالش |