كاری نداشته است كه جلوی آن گرفته شود . اين بيان هم به نظر من نمیتواند بيان كاملی باشد . اولا فرق است ميانبيع و تجارت . تجارت نوعی بيع است . بيع يعنی فروختن . فروشنده لازمنيست موزع باشد اعم از اينكه كارش توزيع باشد يا نباشد . انسان لباسشهم كه كهنه میشود آن را میفروشد . اين هم خودش بيع است ، تجارت نيست. در تجارت ، شغل ، واسطه گری است . اينجا آقای بهشتی تكيهشان بر ايناست كه چون معامله نسيه جلوی كار كسی را كه كارش توزيع است گرفته است، در مقابل ، فروشنده پول اضافهای میگيرد . اگر اين مطلب درست باشد ،بايد معامله نسيه فقط برای تاجر كه كارش تجارت و توزيع است درست باشدولی برای غير تاجر كه كارش تجارت نيست و اتفاقا مثلا خانهاش رامیفروشد ، درست نباشد ، زيرا كسی كه شغلی غير از تجارت دارد ، اگر مثلاخانهاش را با قيمت بيشتر نسيه بفروشد ، نمیتواند به خريدار بگويد حالاكه من اين خانه را به شما نسيه دادم ، شما جلوی كار توزيع مرا گرفتيد ،چرا كه او كار توزيع ندارد . پس اين دليل نمیتواند شامل همه معاملاتنسيه باشد . و به علاوه ممكن است رباخوار بگويد اگر جايز است كه شخصی بهخاطر ديگران امكان فعاليت اقتصاديش را برای يك مدت موقت از خود سلبكند و در ازای آن پولی بگيرد ، من از او فداكارتر هستم . من تمام عمر اينامكان را از خودم سلب میكنم و در خانه مینشينم تا كار او به جريان افتد. اگر فلسفه گرفتن اين پول اضافی ، سلب امكانات باشد ، فرق نمیكند كهاين سلب امكانات ، موقت باشد يا غير موقت . ولی نفس سلب امكاننمیتواند پول داشته باشد ، مثل |