كمال است و طبيعت آن را جستجو میكند و جبلتا به سوی او در حركت استهمه از اعراض است ؟ يا اينكه طبيعت میتواند كمال جوهری هم داشته باشد، غايت جوهری هم داشته باشد ؟ اين از آن جاهائی است كه راه كسانی كه قائل به حركت جوهری هستند وكسانی كه قائل به حركت جوهری نيستند . سخت از همديگر جدا میشود . امثالبوعلی كه معتقدند تبدلات جوهری به صورت كون و فسادند ، قهرا به اينمعتقد نيستند كه اين كونها مطلوب طبيعت هستند ، بلكه اينها را تابع عللخارجی میدانند ، يعنی چيزی شبيه حركت ، آنهم حركت قسری ، میتوانندداشته باشند ولی دفعی است . مثلا آبی كه الان وجود دارد و به عقيده فلاسفهمعجونی از ماده و صورت است هيچ اقتضای هوا شدن در او نيست ، مثل همانهسته خرما است نسبت به خاكستر شدن . به همان اندازه كه هسته خرمااستعداد خاكستر شدن را دارد اين هم استعداد هوا شدن را دارد ولی الانحركتی به سوی هوا شدن ندارد . اگر عوامل خارجی اقتضا كنند و صورت مايعرا از او بگيرند و شرايط را بسازند هوا میشود . و لهذا متقابلا هوا هم آبمیشود . تبدلات در جوهر به اينگونه است . در جوهر قائل به حركت نيستند، پس جوهر هرگز غايت جوهری ندارد . جوهر هميشه غاياتش عرضی است . مثلاجوهر مكان خاصی را طلب میكند ، آن جوری كه قدما معتقد بودند كه آب وخاك مركز كره زمين را طلب میكنند و هوا و آتش سطح مقعر آن را طلبمیكنند . اين غايات طبيعت است ولی غايات عرضی است . اينكه مكانی راجستجو میكند ، مكان خود يك عرض است . يا مثلا طبيعت سيب جستجو میكنندقرمزی را و شيرينی را ، يعنی طبيعت دنبال اين كيفيت است و از درونخودش به سوی او است . اين يك حركت طبعی برای طبيعت سيب است ، ولیطبيعت در جستجوی چيست ؟ در جستجوی يك كيفيت خاص ، كمالش در يككيفيت است ، كمالش سرخ شدن است ، شيرين شدن است ، لطيف شدن است ،ازدياد حجم آن سيب است و اينكه فرض كنيد شكل سيب زيباتر شود . پس |