آن شیء ديگر به موجب آن استعداد در آن محل پيدا میشود ، آن را مادهمیگويند . گاهی وقتها هم كلمه ماده را به معنی قابل بيان میكنند ، يعنی آن چيزیكه فعليت را قبول كرده و حامل فعليت شده است . در واقع حامل قوه وحامل فعليت هر دو يكی است ، يعنی همان كه در ابتدا حامل استعداد بودهمان است كه بعد حامل فعليت میشود . اين به دو عنايت گفته شده است .در اينجا ما بايد بيشتر به اين جهت دوم توجه داشته باشيم . وقتی كهمیگويند تناهی علل مادی ، منظور تناهی علل قابلی است . يعنی اگر ما يكشیء داشته باشيم كه وجودش را تحليل كنيم به قابل و مقبولی ، و به اصطلاحفلاسفه به ماده و صورتی ، به چيزی كه فعليت را به خود پذيرفته و حالتپذيرفتگی به خود دارد و به چيزی كه ملاك فعليت شیء است ، ممكن است آنقابل هم باز تحليل شود به قابل و مقبول ديگری . يعنی در عين حال كه آنقابل نسبت به اين مقبول قابل است خودش تحليل بشود به مجموعی از يكقابل و يك مقبول . ممكن است قابل آن قابل هم باز در مرتبه خودش مجموعهمركبی باشد از يك قابل و مقبولی . البته ديگر اساسا فلسفه تعيين نمیكندكه اين سلسله چقدر میتواند باشد ، ده مرتبه ، بيست مرتبه ، اين كارفلسفه نيست . ولی فلسفه میگويد كه سلسله اين قابلها بايد در نهايت امربه يك قابلی منتهی شود كه آن فقط قابل باشد و مقبول نباشد . آن قابلی كهفقط قابل است و ديگر مركب از قوه و فعل نيست ، آن صرف قوه محض استكه فلاسفه اسم آن را هيولای اولی میگذارند . پس معنی تناهی علل قابلی دراصطلاح فلسفه اينست . نظير آن اشتباهی كه در تناهی علل فاعلی میشود ومعدات را علل فاعلی میشمارند ، [ نبايد اينجا تكرار شود ] . مدعا چنينمطلبی است و اثبات اين مدعا خيلی آسان است كه قبلا هم اشارهای به اينمطلب شد . |