هستند ، يعنی آنها هم ذات متصف به وجودند . پس غير مطلق به اصطلاح قدمابر دو قسم است : هم مطلق به اصطلاح امروزيها را شامل میشود و هم آنچه راكه امروز نسبی مینامند . آنچه كه امروز میگويند همه چيز نسبی است نه تنها میخواهند واجبالوجودرا نفی كنند ، بلكه هر موجود غير زمانی و غير مكانی را نفی میكنند . يعنیاينها تمام وجود را موجوداتی میدانند كه محدود به حد زمانی و محدود به حدمكانی و مقيد و مشروط به شرائط باشد . اگر چنين باشد ، معنايش همانماترياليسم میشود . يعنی چيزی ماورای امور زمانی و مكانی وجود نداشتهباشد . اگر كسی يك چنين بينشی داشته باشد ، آنوقت قهرا بايد بحثهایديگری را كه پيش میآيد ( پاسخ گويد ) . از جمله اينكه : اگر همه چيز را نسبی بدانيم و همه امور را مشروط به زمان و مكانبشماريم ، در مورد زمان چه میگوئيم ؟ آيا خود زمان را هم میتوانيم به اينمعنا نسبی بدانيم ؟ آيا میتوانيم وجود زمان را مشروط به زمان و مكان ومشروط به شرايط ديگر بدانيم ؟ اگر زمان هم مشروط به زمان باشد و نسبیباشد معنايش اين است كه اولا بايد زمان هم در زمان وجود داشته باشد ، وثانيا زمان بايد در يك زمان موجود باشد و در زمان ديگر وجود نداشته باشد، تا بتوان گفت وجودش نسبی است . اولا زمان در زمان وجود ندارد ، ثانيااگر هم فرض كنيم كه مجازا مثلا زمان در زمان وجود دارد ، زمان در همهزمانها وجود دارد ، نه اينكه در يك زمان وجود دارد و در زمان ديگر وجودندارد . پس ما میتوانيم حتی در خود طبيعت هم موجود غيرنسبی بيابيم . در موردحركت نيز چنين است . آيا حركت وجود نسبی دارد ؟ آيا همه حركتها و مطلقحركت را میتوانيم نسبی بدانيم ؟ البته ما حركتهای نسبی داريم ، كمااينكه سكونهای نسبی هم داريم ، در اينكه سكون نسبی است شكی نيست ،حركتهائی هم كه منتهی به سكون میشوند نسبی میباشند . ولی آيا میتوانيمهمه حركتها و مطلق |