میشود از بوعلی كرد ، آن سؤال اين است : تكون الرجل من الصبی را كه شمامیگوئيد به نحو استكمال تدريجی است ، آيا اين استكمال واقعا در جوهر اينشیء واقع میشود ؟ به اين معنا كه وقتی انسان صبی به انسان رجل تبديلمیشود در جوهريتش تكامل پيدا میشود ؟ به عبارت ديگر ، آيا جوهر انساندر صبی با جوهر انسان در رجل فرق دارد ؟ جوهر صبی ناقص است و جوهر رجلكامل ؟ با قطع نظر از اعراض آن و بدون اينكه با اعراضش كاری داشتهباشيم . جوهر انسانيت كه صورت نوعيه انسانيت و نيز نفس انسانی همناميده میشود و فعليت انسانيت است غير از اعراض انسانی است . آياخود اين جوهر و صورت نوعيه و نفس اشتداد و تكامل پيدا میكند ؟ اگر ازنظر شما خود آن اشتداد و تكامل پيدا میكند در اين صورت بايد قائل باشيدكه حركت در خود جوهر صورت گرفته است . و اين مطلبی است كه هم شما كهبوعلی هستيد و هم ارسطو شديدا آن را انكار كردهايد و گفتهايد كه محالاست كه حركت در جوهر انجام گيرد . لازمه عقيده شما هميشه اين بوده استكه نفس جنين در آغاز پيدايش ، كه مثلا از حدود چهار ماهگی جنين است ،با نفس يك عالم كاملی كه عاليترين درجات علم و كمال و فضيلت و اخلاقرا بدست آورده است هيچ تفاوتی ندارد و در نفس كوچكترين تغييری پيدانشده است . از نظر شما نفس حقيقتی است كه از همان اولی كه پيدا شودخود آن حقيقت نه كم میشود و نه زياد ، نفس كم و زياد نمیشود ، در همهحال نفس يك چيز است . فرق يك نوزاد با يك صبی و صبی با يك جوان وصبی و جوان با يك آدم تحصيلكرده و فيلسوف كامل كه شده عالما عقليامضاهيا للعالم العينی در چيست ؟ در جوهر كه تفاوتی پيدا نمیكنند ، پسدر عوارض است . يعنی يك سلسله اعراض نفسانی در انسان كامل پيدا شدهكه آن نوزاد و صبی از اين اعراض نفسانی خلو است . فرق بين نفس نوزاد ونفس انسان كامل بنابر عقيده شما مثل اينست كه ما يك اطاق صاف و سفيدداشته باشيم كه هيچ خطی روی آن وجود نداشته باشد . آنگاه بيايند و در آناطاق نقاشيهای زيادی بكشند و يك |