اينجا است كه تصريح میكند به علل در تمام وجوه ، يعنی حتی علت غائی وصوری ، اگر چه در اول فصل به تناهی علل فاعلی و قابلی اشاره كرد . علاوهبر اين اينجا ثابت میكنيم كه چنين نيست كه علت فاعلی مستقل باشد ،علت غائی هم مستقل ، علت مادی و صوری هم هر كدام مستقل . بلكه همه آنسه علت به علت فاعلی منتهی میشود . اكنون آن مقدمه يك سطری را كه ما توضيح داديم و گفتيم كه حتما بايد بهنكته در آن توجه كرد بيان میكند : فنقول : أما أن عله الوجود للشیء تكون موجوده معه فقد سلف لك و تحقق.همانطور كه گفتيم اين نكته را در فصل دوم از مقاله ششم آورده است .ثم نقول : انا اذا فرضنا معلولا ، و فرضناله علة ، ولعلته علة ، فليسيمكن أن يكون لكل علة علة بغير نهاية ، لان المعلول و علته و عله علته اذااعتبرت جملتها فیالقياس الذی لبعضها الی بعض كانت عله العلة علة اولیمطلقة للامرين ، وكان للامرين نسبة المعلولية اليها ، و ان ختلفا فی أنأحدهما معلول بمتوسط والاخر معلول بغير متوسط ، ولم يكن كذلك الاخير ولاالمتوسط لان المتوسط - الذی هوالعلة المماسة للمعلول - عله لشیء واحد فقط، والمعلول ليس عله لشیء ) . ) اگر معلولی داشته باشيم مثل " ج " كه معلول " ب " است و " ب "نيز معلول " الف " باشد ، چنين فكر نكن كه بدان جهت به " الف "میگوئيم علت اولی كه چون علت معلول اول است . نه ، بدان دليل به "الف " میگوئيم علت اولی است كه هم علت " ب " است و هم علت " ج" ، اما در طول يكديگر . يعنی علت علت هميشه علت است . و نيز نهتنها معلول بلاواسطه علت اولی معلول او است بلكه معلول معالواسطهاش هممعلول او است . اما نه اخير میتواند علت مطلقه باشد و نه متوسط ، زيرامتوسط فقط علت يك شیء واحد است و اخير نيز اصلا علت |