لازمی است . علمای اسلام در دورههای بعد مخصوصا از بوعلی به اين طرف هرچه كه جلو آمدهاند در اثر همين برخوردها خواه ناخواه اجبار پيدا كردهاندكه وارد مسائلی بشوند كه آن مسائل در واقع شناخت خود ذهن است ، نهشناخت مستقيم واقعيت . يعنی با شناخت ذهن است كه بعد واقعيت را خوبمیشود شناخت . [ به همين جهت ] يك دسته از مسائل را تحت عنوان اينكهچه چيز انتزاعی است و چه چيز حقيقی است ، يا چه چيز اعتباری است و چهچيز واقعی است مطرح كردهاند ، و از مسائل خيلی مهمی است . اعتبارات ماهيت آمدهاند يك بابی را باز كردهاند تحت عنوان اعتبارات ماهيت ، كه درواقع عمل ذهن را بيان میكند . البته اينها چيزی نيست كه روانشناسی همبيان كرده باشد . اينها را ما گاهی سوژه روانشناسی فلسفی ناميدهايم . اينمسائل در حوزه قدرت روانشناسی معمولی اصلا نيست . روانشناسی معمولیمسائل را به طريق عينی و از جنبههای سطحی و ظاهری آن ، يا از روی شهودخودش و يا از روی آثاری كه در ديگران میبيند مطالعه میكند . در حاليكهاينها يك تحليلهای دقيقی است كه فقط فيلسوفان اين جور روانشناسی را بهاصطلاح دارند . غير فيلسوفان ندارند . میگويند هر ماهيتی را معمولا ذهن سه جور اعتبار میكند : يك وقت هستكه اين ماهيت را بشرط شیء اعتبار میكند ، حالا آن شیء معين باشد يا مطلقاشياء فرق نمیكند ، و از اين جهت تفاوتی ندارد ، او را بشرط شیء اعتبارمیكنند . مثلا يك وقتهست كه وقتی میخواهيد بگوئيد انسان چنين است ،میگوئيد انسان عالم چنين است . يعنی آن را كه موضوع حكم قرار دادهايد بهقيدی مقيد كردهايد و گفتهايد انسان عالم . میگويند شما ماهيت را بشرطعلم اعتبار كردهايد . اين میشود ماهيت بشرط شیء . اين را اصطلاحا مخلوطهم میگويند ، يعنی او را آميخته با شیء ديگر اعتبار كردهايد كه همان عالمباشد . |