درباب اعداد هم عينا همين حرف است ، و در اين مورد بيشتر میشود ،اين حرف را گفت . مثلا ببينيد : هر عددی عدد پائينتر از خودش استبعلاوه يك واحد . عدد پنج همان عدد چهار است بعلاوه يك . و عدد چهارهمان عدد چهار است بدون بعلاوه يك يا دو و يا سه و يا چيز ديگر . عددنود و عدد صد هر دو تا نوعی از عدد نه و تفاوتشان به زياده و نقص است ،چون كه صد آمد نود هم پيش ما است . عدد صد همان عدد نود است بعلاوه يكامر وجودی . و عدد نود نيز همان عدد نود است منهای آن امر وجودی كه همانده تای ديگر است . اين حرفی است كه بطور كلی میشود اين را ابداع كرد وگفت . اين ادعائی است [ كه قابل طرح است ] . ولی اين آقايان ، [ اين فلاسفه ما ] ، اين را قبول ندارند كه چنين باشد. آنها در حسابهای خودشان قبول ندارند كه خط نيممتری و خط يك متری دونوع مقدار باشند . اين دو خط را دو فرد از يك نوع میدانند . يعنی اختلافنيم متر و يك متر را از قبيل اختلافات فردی میدانند ، نه از قبيلاختلافات نوعی . و درباب اعداد میگويند كه ماهيت يك عدد ، ماهيتی بهاصطلاح ذهنی است . يعنی اعتبار ذهن خيلی در آن دخيل است . ماهيت هرعددی ، آن عدد است به قيد اين كه چيز ديگر با او نباشد ، يعنی بشرط لا .يك قيد بشرط لا در آن هست . مثلا میگوئيم عدد چهار يعنی چهار به شرطاينكه چيز ديگر نباشد . نود همان نود است ، يعنی آحاد را پهلوی يكديگربگذاريد آن قدر كه عدد نود درست شود . صرف آن آحاد عدد نود نيست ، آنآحاد با قيد اينكه چيز ديگر با آن نباشد . و لهذا میگويند اين حرفی كهعرف میگويد كه چون كه صد آمد نود هم پيش ما است . غلط است . نود تا ،توی صد تا نيست . چون نود تا يعنی آن عدد خاصی كه نيم واحد اضافه نداشتهباشد . آن نودی كه توی صد تا است غير از آن نودی است كه خودش يك عددمستقل و در برابر صد تا است . حالا بحث ما فعلا اين مطلب نيست . |