تعبير حقيقت تأليف شده است كه از دو چيز تأليف گرديده : يكی ماده وديگری صورت ، البته مادهای كه صورت بر او عارض شده است و اين شیء ازاو بوجود آمده است . ما به مطلق بعديت نظر نداريم و به همين جهت اگريك شیء بعد از شیء ديگر قرار گرفت ما آن شیء ديگر را ماده آن نمیناميم. مثلا در " كون الابن منالاب " تعبير " كون شیء من شیء " صدق میكندولی نمیگوئيم كه پدر ماده فرزند است . اين تعبير را در جائی میگوئيم كهتمام ذات يا جزء ذات شیء دوم از اول بوجود آمده باشد . مثل " كونالهواء من الماء " كه هوا از آب است . در آب جزئی وجود دارد كه مادهناميده میشود و همان جزء الان جزئی از ماهيت هوا را تشكيل میدهد . در چندصفحه قبل شيخ گفت كه لازمه اين حرف ارسطو اينست كه در بعضی موارد همانبعديت زمانی صدق بكند ، اين ايرادی بود كه شيخ آن را نقل كرد . خود شيخجواب میدهد كه ارسطو نگفته است كه نبايد بعديت زمانی صدق بكند ، بلكهگفت بعديت زمانی كافی نيست . سخن اين نيست كه حتما متكون منه نبايدبر كائن تقدم زمانی داشته باشد . بلكه صحبت اين است كه متكون منه لااقلجزئی از وجود كائن را تشكيل میدهد . بنابراين ما گفتيم كه بعديت زمانیكافی نيست ، و در " كون شیء من شیء " بعديت زمانی دخالتی ندارد . مادر اين تعبير نظرمان به معنی و مفهوم ديگری است ، نه اينكه گفته باشيمكه حتما نبايد بعديت زمانی در كار باشد . اغلب هم ممكن است و اين جوراست كه ماده وجود يك شیء برخود آن شیء تقدم زمانی دارد ، ولی همان مادهالان جزء وجود آن شیء هم هست . وأما قول هذا القائل : انه تكلم من العنصر الذی بالعرض دون العنصرالذی بالذات ، فقد وقعت فيه مغالطه ، بسبب أن العنصر للكون ليس هوبعينيه العنصر للقوام فیالاعتبار ، وان كان هو هو بالذات ، فان العنصربالذات للكون هو ذات مقارنه للقوه ، والعنصر بالذات للقوام هو ذاتمقارنه للفعل ، وكل واحد منها هو عنصر بالعرض لما ليس هو عنصرا لهبالذات ، و كلامه فیالعنصر الذی |