شوند و حال آنكه در كون الرجل من الصبی ، رجل ديگر نمیتواند به صبی تبديلگردد . در مثل مركبات ، مركب تبديل به عناصر میشود يعنی مركب فاسدمیشود و به عناصر برمیگردد ، و باز عناصر میآيند و مركب میشوند . (تبديل عناصر به مركب ) از اين جهت شبيه به استحاله است كه مثل تبديلهوا به آب به همديگر برمیگردند و انعكاس پيدا میشود . از نظر ديگری هماز نوع استكمال است ، چون در آنجائی كه استحاله هست زوال شیء نيزمیباشد ولی در اينجا زوال شیء نيست . پس شق سومی پيدا كرديم كه نه داخلدر اين است ، نه داخل در آن . ايراد ديگر و أيضا فانه انما تكلم لاعلی الموضوع بما هوالموضوع ، بل بما يدل عليهلفظ الكون من الشیء ، و معلوم أن هذا لايقال لكل نسبة للمتكون الی موضوعه، فان لما كان من المستعدات التی يكون منها الشیء بالاستكمال لااسم له منجهة ماهو مستعد ، ولا يلحقه تغير عن حالته التی له قبل الخروج الی الفعل .تعبير " كون شیء من شیء " را كه ارسطو درباره علت مادی ذكر كردهتعبير ناقص و مضيقی است . معنای " كون شیء من شیء " اين است كه اولمتكون منه شيئی باشد با نام خاص ، آنگاه متكون شود به شيئی ديگر با نامديگر . شئی ديگر كه میآيد آن اولی از بين میرود . حال آنكه در علل مادیلازم نيست كه مطلب اينجور باشد . و اگر گفتيم يك شیء در اينجا عارض شدلازم نيست كه بگوئيم آن نام اولی به كلی زايل شده است . فلا يقال ان الشیء كان منه ، فلا يقال كان من الانسان رجل ، ولكن من الصبی، لان الصبی اسم له من جهة ماهو ناقص ، ولانه لايتم الاباستحالات ايضافیطريق السلوك ، فكأنه لما سمی كان له معنی يدل عليه لاسم يزول عنهعندالخروج الی الفعل ، كأنه مالم يتوهم فيه زوال أمرما ، كان له بسببهاستحقاق الاءسم ، لم يقل انه يكون منه شیء ، فيعرض من هذا أن تكون مالايسمی فيه |