وحدتش را از تو دارد ، عدد فعل تو است و چون فعل تو است وحدت عددی همفعل تو است و مال تو است . و در آن تعبيری كه میگويد " ليس لكوحدانيةالعدد " يعنی ليس لك فی مرتبه ذاتك وحدانيةالعدد ، تو متصفبه آن وحدانيتی كه عدد به آن وحدانيت متصف است نيستی . پس در واقع دريك عبارت وحدانيت عدد را از مرتبه ذات حق تعالی نفی كرده ، و درديگری وحدانيت عدد را برای او در مرتبه فعلش ثابت كرده است .سؤال : در آنجا كه وحدانيت عدد را ثابت كرده كه فعل حقتعالی و مال حقتعالی است ، كثرتش هم فعل او میشود . استاد : خيلی خوب ، باشد ، اثبات شیء كه نفی عدا را نمیكند .- : چه خصوصيتی داشت كه اين ذكر شد ؟ استاد : خصوصيت ندارد ، درباب كثرت هم گفته شده ، تنها آن كه نيست، همه چيز گفته شده [ و از جمله اين ] . اين مطالبی كه عرض كردم در طريق جمع بود . ما داريم بين اين دو عبارتجمع میكنيم . معنای جمع چيست ؟ اين است : دو جمله هست كه اگر ما باشيمو مفهوم ظاهر اين دو جمله ، و آنها را مجزا در نظر بگيريم يعنی هر يك رامجزای از ديگری [ تفسير ] كنيم ، اين دو جمله قابل جمع نيست و با يكديگرتناقض دارد . [ بايد ببينيم میشود عبارات را جوری تفسير كنيم كه تناقضرفع شود ؟ ] فرض كنيد كه در كلمات شخصی مثل بوعلی چنين [ تناقضی را به ظاهر ]مشاهده كنيم ، چه كار بايد بكنيم ؟ مثلا همين عبارتی كه بوعلی گفته بود كهواجب تعالی وجود مطلق است ، و در عبارت ديگری گفته بود كه وجود مطلقنيست . اگر بخواهيم فورا قضاوت كنيم ، تناقض میبينيم و میگوئيم كهتناقض گفته است . اما وقتی همه جملههائی را كه بوعلی در اين مورد داردبا همديگر در نظر بگيريم ، [ میبينيم مطلب چنين نيست ] . علیرغمنارسائیهائی كه اين جملهها دارند كه اگر آنها را بطور مجزا در نظر بگيريمو روی جملههائی كه توجيه و تأويلپذير نيست |