ديگر هم هست : فعل اختياری ما برای حصولی غرضی است كه فاقد آن هستيم وآن را میخواهيم . مثلا غذائی را میخواهيم بخوريم ، شهوت و ميل درونی مااقتضا كرده كه خيری را كه ندارد جذب كند . در ما همه اينها به صورتكثرت وجود دارد : ذات ما و تعقل ما دو چيز است ، و ممكن است اراده همغير از تعقل ما باشد ، و اين نيز با غرض كه آن را جستجو میكنيم چيزديگری باشد . در ذات واجب تعالی همه اينها هست ، منهای جنبههای عدمی و نيستی ومنهای جنبههای مربوط به نقص . در او تعقل اشيا هست بدون اين كه تعقلمغاير با عقل باشد ، اراده هست ولی همه اينها عين ذات است و كثرتینيست . در او غرض نيست . درباب علم ثابت شد كه ذات او يعقلنظامالخير ، نظام خير ملائم با ذات است ، نه منافی . هر ذاتی به فعل خودملائمت دارد . همين ملائمت میشود اراده او . وقتی ذات او فعلی را اقتضاداشته باشد ، و علم به آن فعل داشته باشد ، و ملائمت با علم و عقل او همداشته باشد ، پس معنی اراده هم در او صادق است . قدرت در حق تعالی درباب قدرت هم همين بحث ميان متكلمين و حكما است . تعريف قدرتچيست ؟ متكلمين میگويند : صحهالفعل والترك . قدرت يعنی فعل و ترك يك شیءهر دو امكان داشته باشد . فلاسفه اين تعريف را قبول ندارند . زيرا اگر مقصود از صحت امكان است، كه اين ربطی به قدرت ندارد . برداشتن يا برنداشتن يك سنگ در ذاتخود امكان دارد ، ولی اين ربطی به قدرت من ندارد . پس قدرت مربوط بهفاعل است . ممكن است بگويند مقصود از صحت ، امكان در فاعل است ، يعنی فاعل بهحيثی است كه ممكن است فاعل باشد و ممكن است تارك باشد ، هيچ كدام ازترك و فعل آن از او واجب يا ممتنع نيست . |