محض و وجود مجرد است . درست است كه او لافی موضوع است ، اما ذاتی كهخود اين ذات مستقل از وجود باشد ، ذاتی باشد كه اگر وجود پيدا كند چنينمیشود ، درباره او صادق نيست . پس اينكه شما گفتيد تعريف جوهر بر اوواجبالوجود صادق است ، چنين نيست . شرح و توضيح متن وليس معنی قولی انه مجردالوجود بشرط سلب سائرالزوائد عنه أنه الوجودالمطلق المشترك فيه ان كان موجود هذه صفتة ، فان ذلك ليسالموجودالمجرد بشرط السلب بل الموجود لابشرط الايجاب ، أعنی فیالاول أنه الموجودمع شرط لازياده تركيب ، وهذا الاخر هوالموجود لابشرط الزياده ، فلهذا ماكانالكلی يحمل علی كل شیء ، و ذلك لايحمل علی كل ما هناك زياده ، و كل شیءغيره فهناك زياده . واجب تعالی را كه وجود مجرد است و وجود بشرط لا است با آن موجود مطلقكه لابشرط است ، اشتباه نكنيد . اصلا محال است كه موجود مطلق با مطلقبودنش بتواند در خارج وجود پيدا كند . اگر بخواهد در خارج وجود پيدا كنديكی از مقيدها خواهد بود . حالا فرض میكنيم كه چنين شود و اين محال درخارج تحقق پيدا كند ، اين موجود لابشرط است ، نه موجود مجرد بشرط السلب. در حالی كه ما گفتيم بشرط لا است ، نه لابشرط . يعنی واجب تعالی موجودیاست به شرط عدم زيادت تركيب ، بشرط لا . در حاليكه اين ديگر ، موجودیاست لابشرط از زيادت و [ عدم زيادت ] . و اين دو موجود با يكديگر فرقدارند . [ آنگاه شيخ میگويد ] : " فلهذا ما ( 1 ) كان الكلی يحمل علی كلشیء . . . " كلی چون مطلق است برپاورقی : 1 - " ما " در اين موارد خيلی وقتها به معنای " ما " زائده است. ومیتواند به معنی " آنچه " باشد ، میتوانيم در اينجا به معنی " آنچه "هم بگوئيم كه جمله چنين میشود : از اين جهت آنچيزی است كه > |