نه . به هر حال كلام شيخ در اينجا كه باب علم مجرد به ذات خود استمنطبق میشود با همان چيزی كه آن را علم حضوری میناميم ، اگر چه شيخ اسمعلم حضوری را نمیبرد و شايد هم اصطلاح علم حضوری در زمان شيخ نيامده باشد. من حالا يادم نيست كه اصطلاح علم حضوری در كلمات شيخ آمده باشد .اين يك مطلب بود درباب اينكه اساسا مناط علم چيست ؟ چه راهی داريمكه بتوانيم اثبات كنيم كه مثلا ذات واجبالوجود به ذات خودش عالم است؟ و چگونه عقلی را بنام عقل فعال يا موجود مجردی را اثبات كنيم [ كه بهذات خود آگاه است ؟ ] آيا دليل و برهانی داريم كه آن موجود به خودآگاهاست ؟ تا برسد به غير خود كه در مرحله بعد سؤال میشود . سخن اينها هميناست كه مناط علم حضور صورت شیء در نزد عالم است ، حضور حقيقت شیء درنزد عالم است . و اين حضور جز در موجود مجرد امكان پذير نيست ، و درمورد شیء مجرد هم تخلف ناپذير است . اين مسأله آگاه بودن مجرد به ذاتخود است . ايراد مطرح شده بر نظريه اتحاد عاقل و معقول مسأله ديگری كه به دنبال اين مسأله پيش میآيد ، اشكال اتحاد عاقل ومعقول است . همينقدر كه ما بگوئيم موجودی به ذات خود آگاه است ، و بهدليل اينكه مجرد است خود آگاه است ، روشن نمیكند كه آيا به نحو اتحادعاقل و معقول است يا به نحو اختلاف عاقل و معقول . ممكن است در ذهن كسیاينجور بيايد [ كه خود و آگاهی به خود دو چيز جداگانه است ] ، همانطوركه در مورد انسان اغلب چنين فكر میكنند . يعنی بگويند انسان موجودی استبه ذات خود آگاه ، ولی اگر ذهن آن گويندگان را بشكافيد اينجور خيالمیكنند كه انسان ذاتی دارد و آگاهی به آن ذات . وقتی ما میگوئيم انسانخودآگاه است ، امروزيها چنين میانديشند كه انسان خودی دارد و به آن خودهم آگاهی دارد ، كه در اين صورت در انسان يك خود وجود دارد و يك آگاهیبه خود . همانطور كه انسان به غير |